« سير جهان »
چشم بشر زِ سـِير1 جهان، كي سير شود
وقتي شود ، كه از اجل خود خبر شود
گفتن :كه مرگ آيد و نامش اجل بُوَد
آدم كجا توان زِ كمندش ، بدر شود
صوت و صداي مرگ ،به دنيا هميشه بود
نـشنيده اي كه آيد و گوش تو كر شود
خفت از دماغ نـشناسي ، بدر كني
مرگت رسد ،كه خفت دماغت2 بدر شود
اين سر به خاك ، گر نگذاري به نزد آن
محتاجِ اين كه نيست، تو خاكت بسر شود
چرخ كهـن به امـر خدا ، دور مي زند
تا آدمـي به روي زمين ، مستقر شود
گَرد زمين ، به دامن پاكش نـمي رسد
گر خاك اين زمين،همه زير و زِبر3 شود
هيهات از آنكه قدرت حق را نمي شناخت
مرگي بر آن رسد و به سوي سقر4 شود
ما را مدام، حاجت فيضي از آن خداست
حاجت روا كند ، اگر اين ديده تر شود
مگذر زِ آه نيمه شب و ذكر صبحدم
يك دانه اشك ، بِـه زِ هزاران گُهر شود
غافل مشو زِ حيله ي، اين چرخ حيله باز
ورنه تمام زحمت عمرت ، هدر شود
آن روز رستخيز ،شنيدي كه حق بگفت:
روحت به روز آن ، به يقين رهسپر5 شود
ناصح ، نصيحتت بنمايد به راه رستخيز
تا راه رفتنـت به سفر ، كم خطر شود
شوق تجملات جهان ،در دلت قوي است
آخـر تجملات جهـان ، بـي اثـر شود
نيكو بُوَد پدر،كه دلش پُر زِ تجربه است
كي صد پسر، به تجربه ي يك پدر شود
قومي به خواب بودن و خُفتند تا به مرگ
در خواب مرگ ،كس نـتواند بشر شود
هركس به راه عقل و امامت به پيش رفت
صد جهل مردمان به رهش، حمله ور شود
اي جان من ،به خواهش خودخواهيَت مرو
سودت نـمي دهد و برايت ضرر شود
كار نكرده را ، نتوان سود از آن بِـبُرد
ليكن چنان بكن ، كه مبادا بتـر6 شود
لعل وگهر،در اولش ازسنگ ساده اي است
در آن مقام صبـر ، در آخر گهر شود
هر كس كه كار بد بكند ،اين سخن شنيد
از قول حق ، ز كار بدش در سقر شود
در اين زمانه كار نكو ، هركسي كه كرد
در قوم خود، چو طائر7 بي بال و پر شود
عالِم8 زِ علم و دانش و تقوي و راستي
نـتوانـد از جهالـت مـردم بدر شود
حرف امامِ عالِم و بينا ، در اين جهان
ياسين بُوَد كه خوانده در آن گوش خر شود
با صدق نيّت اي بشـرا ، كار نيك را
بنماي تا كه نخل تو هم با ثمـر شود
هر آدم نكو و بدي ، نيكش آرزو است
كـي داند آرزوي بد ، از بدتـر شود
پند نكو و طرز سخن گفتنت نكو است
بهتـر بگو حسن ، سخنـت خوبتـر شود
٭٭٭
1- گردش 2- سبكي مغز 3- زير و رو 4- جهنّم- دوزخ 5- رهسپا 6- بدتر 7- پرنده 8- خردمند – دانا
حسن مصطفایی
درودبرشما
بیسارزیبا بود