در دايره ي گردش اين ملك خداوند
گر جمله بـر اين دايره بسيار بگويند
دانا به همين دايره اش ،يك نفري نيست
هر چند به دقت نگرند يا كه بجويند
٭٭٭
هركس به ره حق بود ،گر مرد نكويي بود
آن بيهوده گوياني،گفتن كه عدويي بود
من تجربـه بنمودم ، گفتار همان مردم
بي فكريي آنها بود،چون سنگ وسبويي بود
٭٭٭
هـر آدم با فكري ،گوياي نكويي بود
حرفـش كه صوابي شد ،مانند وضويي بود
آن حرف نكويي زد ،بر ضد دو رويي هـا
از راستي حق گفت: بيرون زِ دو رويي بود
٭٭٭
بي عمل عالم ، اگر صاحب محراب بُوَد
در رديف حيوانات و خر و گـاب بُوَد
اگر از حيله فريبـد ، همه ي خلق خدا
در بَرِ خلق خدا ، چون خرِ سهراب بُوَد
٭٭٭
بي عمل عالم اگر ، همـره طلاب بُوَد
طاعت از حق نـكند ، دشمن طلاب بُوَد
بـفريبد رفقايـش و ديگر مـردم شـهر
هركشاكش كه كند، زنگ زد سلاب بُوَد
٭٭٭
بي عمل عالم اگرخوش خورش وخواب بُوَد
سينه اش پـهنتر از ، سينه ي سنگاب بُوَد
اگر آن امرخدا را ، عوضي گفت : به خلق
نـزد عارف به خدا ، پله ي سـرداب بُوَد
٭٭٭
هر كس آن افعال هم جنسي خود، افزون كند
سازمان صحت خود ، بـر هوس قربان كند
چون زليخا پُـر هوس شد، يوسفي زيبا بديد
فعل نفساني سبب شد ، يوسفي زندان كند
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی