چهارشنبه ۷ آذر
مرا به خواطر بسار شعری از طوبی آهنگران
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۹ ۲۰:۴۴ شماره ثبت ۹۳۵۷۱
بازدید : ۴۹۶ | نظرات : ۶۷
|
آخرین اشعار ناب طوبی آهنگران
|
به خاطرم بسپار.
روی این خاک
شاید دور دورها
شاید کنار جاده سربلندی
من تک درختم
سر به پرواز ستایش دارم
در دشتی وسیع
شاید هم در آغوش باد
شاید برگ تنم در تاراج باد
خورشید هست
به نوازش گری چشمانم
لحظه های من با نسیم تازه است
من با دختر بهار سرگرم میشوم
مرا به خاطر بسپار من ایستاده ام
از باد نمی لرزم
و نه ز تیشه ترس دارم
که سینه ام را بشکافند
باز ایستاده ام
و نه خوشحالم که دشمنم آدمی
و نه پریشانم که برند شاخه ای
و نه گریانم که بریدند
چون هر سه نیستی
نیستی را به نیستی چه حاجت
من عاشقم. به بوسهٔ شبنمی
مرا به خاطر بسپار من ایستاده ام
گر چه در آغوش بادم
ولی ریشه در این خاکم
من از مادرم و مادر مادرنم
گاهی دلتنگ پرستو های غریبم
لحظه به لحظه ام در عاشقی می گذرد
زنده به عاشق بودنم
من پرده گان را پناهم
و آماده پذیرش قدومشان
با نور دیده با غنچه خنده
مرا به خاطر بسپار من ایستاده ام
از سرما هراسم نیست
به تارهای سرما بوسه می زنم
عریان شدن من در سرما است
سرما پوشش خواب من است
از غروب دلگیرم
خورشید را دوست دارم
امید به نهایت زیبایی دارم
مهتاب را دوست دارم
نزول بعد غروب مهتاب است
ماه شب تاب برای دوست داشتن من است
من ساعتها به تماشای مهتاب می روم
مرا آرامشی در نیمه شب می دهد
در سکوت بیقراری همدمم است
شفق در زورق چشمان من موج دارد
نسیم چادرم را به پرواز گل ها می برد
و ساقی عطرپیمای وجودست
مرا به خاطر بسپار من ایستاده ام
من تاریخ ام
زندگی انسانها را از برم
من بزرگ مردان را می شناسم
آنها که ساختند و نام گذاشتند
و آنان که می خورانند. و خود به تاریخ پیوستند
و آنها که زنده تاریخ بودند و در تاریخ گم شدند
و آنکه با دست سنگ نرم کرد
و آنکه تخریب گر بود
وآنکه راحت جان بود و ناراحت رفت
و آنکه آرامش بود
و آنکه باعث آزار
آنکه ستود وستوده شد
و آنکه راه یکی رفت و یکی شد
و آنکه هاله عبدیت شد
از عالمی و آدمی
واز آدمی تا حکمی
و از خاک تا خاک
و آنکه خاک آمد و خاکستر باشند
این ارمغان تاریخ من
و مرا به خواطر بسپار من ایستاده ام
من عاشق خودم هستم
ستارگان را برای خودم دوست دارم
ترانه ی آب را برای آرامش خودم خواستم
و جشن جیرجیر کان را برای شاد بودن خودم
و گلها را برا خوش بویی خودم
آسمان را دوست دارم برای خودم
و زمین که از او هستم او هم مرا برای خودش دوست دارد
فکر نکنید من خودخواه هستم
این خصلت است
مرا به خاطر بسپار من ایستاده ام
با نیش زنبور ها
و گرما تابستان
سرمای زمستان
افتادن بزرگ ترین شاخه ام
آتش زدن تنم
سوختن دورم
مرا به خاطر سپار
می خواهم ایستاد
می خواهم گفت
لعنت بر تجاوز
و نترسیدن از دوست داشتن
ز بی حرمتی ها
از گرسنگان
و از فقر
واز کجا آمدن فقر
و من ایستاده ام
برای دوست داشتن
دوست دارم سبز باشم
میوه بدهم
رشد کنم
دوست دار مرد کشاورزم
دستهای پینه بسته اش
چین و چروک پشانی اش
کمر خم گشته اش
و دوران پیری اش
مرا به خاطر بسپار. و من ایستاده ام
برای مهمانی کاروانان
مهاجران بچه های بازیگوش
ودستانی که سنگ پرت میکند
تیرهایی که حواله گنجشکان می شود
و لانه هایی که خراب می شود
م ن ایستاده ام ومرا به خاطر بسپار
و روزی که زمستان برسد
برگهای تن من از من جدا شوند
آن روز روز رستاخیز منست
من آماده ی طوافم
احرام می پوشم
محرم می شوم
به کعبه ای که امر می شود
با تکاندن تمام هستی ام
به عروج می پیوندم
با زوزه باد که در شاخم می پیچد
به آسمان صعود می کنم
و سنگی که به سینه ی شیطان می زنم
از قوس می آید
مرا به خاطر بسپار من ایستاده ام
برای بودن
تا عابران احساس تنهایی نکند
و کاروانان جای ام
پرستو های مهاجر
زنبور های بی مکان
پرنده های بی لانه
برای خواب جیرجیر کان
و دقت مسافران
و صحرا نشینان
برای سازنده گان
و باز ایستاده ام
مرا به خاطر بسپار
تا دفتر عشق
برگی از برای تاریخ
تا کتاب ملهم
از شتاب مجرم
تا عاشقی رفتن
تانوشتن عشق مجنون
تادلدادگی
و تا سر گذشت کاروانان
و م ایستاده ام مرا بخاطر بسپار
کوچ نزدیک است
آغوش خاک باز است
خانه مهاجران خالی است
جای پای کاروانان بر خاک مانده است
کبوتی به لانه ی خاموشی پریده است
برای شنیدن غم پیران دیگر گوشی نیست
من در خیال فرو رفتم
آیا عالم بیداراست
بنویسد عالی و آدمی
آدم حاکمی
حاکمی و عاشقی
عاشقی و خون خاک
مرا به خاطر بسپار و من ایستاده ام
۲۹. ۹. ۱۳۹۹.
طوبی آهنگران
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام جناب از حضور شما ممننم | |
|
سلام جناب استکی چشمه دورد هابر شما بزرگوار همیشه با لطف | |
|
سلام جناب زئدانلویی دورود بر شما ممنونم ا لطف شما | |
|
سلام بانو جانم دورود بر شما | |
|
سلام بانو رحمتی بزرگوار دورود بر شما | |
|
سلام بانو رحمتی بزرگوار دورود ب ر شما شاعر گرامی | |
|
سلام جنابمیر محمدی دورودبر شما | |
|
سلام جناب شهنی بزرگوار از لطف شماممنونم | |
|
سلام بانو جانم رضابی دوست شاعر مهرابانم از نظر زیبا ی شما سپاس گذارم دورودبر شما | |
|
سلام جناب انصاری مهربان استاد ا حضور گرم وسمیمی شما سپاس گذارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
تورابه خاطر می سپارم
توایستاده ای
چونان درختِ طوبی
در طیّبه ی هستیِ انسانیت و زیباییها