سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        نقـشــه‌ٔ عـشــق (۱/۲)

        شعری از

        میم موسوی

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۹ ۱۵:۱۹ شماره ثبت ۹۳۳۹۶
          بازدید : ۲۰۳۳۶   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر میم موسوی

        صدای ارسالی شاعر:
        بعد از این عشق گفتند کار من تمام است 
        عاشقان را محو او گشتن دگر پایان کار است
        بعد از این عشق گفتندم که رستی
        از تمام خیر و شرهای جهان دون گسستی
        بعد از این عشق گویا تا آسمانها 
        می‌روی و می‌کنی دل از جهان‌ها
        چون سوار عشق از اینجا بتازی 
        بر سر راهت هم عقبا را ببازی
        تا که اسب عشق بر منزل رسانی 
        مصلحت در یک توقّف هم ندانی
        این چنین ترسیم راه عشق کردند 
        نقشه‌ای حاضر برای سِیر کردند
        امّا چو از این سبد گلی می‌چیدم 
        عطری به مشام خود نمی‌فهمیدم
        در نهایت چون حصولی هم ندیدم 
        مسیر دیگری را برگزیدم
        چو دل در عالم بالا ببستم 
        به پیشانی درون خون بجستم
        چو دل در عالم پایین ببستم
        بدیدم عاقبت دل‌ریش هستم
        که بالایی و پایینی فسانه‌است
        همه عالم مثال یک پیاله‌است
        همان عشق اصیل آسمانی
        همین عشق زمینی در تعالی
        هر آن عشقی که جسمی بوده اصلاً
        از آن عشق الهی بوده حتماً
        اگر که باختم این را به چیزی
        یقین می‌بازم آن را هم پشیزی
        نشاید شقّه کردن جسم و جانم
        که می‌مانم هم از این و هم آنم...
        شدم سرگرم این افکار چندی
        به امید حصول حال نقدی
        ولی بعد از گذشت چند سالی
        نشد آن حسّ و حالم، حسّ و حالی
        هنوز اندر درونم کشمکش‌ها
        کند ویرانه من را در تنش‌ها
        ز حال و روز خود بیگانه گشتم
        بلاتکلیف و بی‌برنامه گشتم
        رفیق صادقی کردم نصیحت
        که فهم او بُـوَد از این حقیقت:
        « دگر از فکر بی‌پایه حذر کن
        محال است عشق! یاران را خبر کن
        که ما جُستیم و آثاری نبودش
        همه مفهوم عشق افسانه بودش
        اگر که واقعیّت داشت می‌شد
        بیابیم و چنین نادر نمی‌شد
        نکن صدپاره جان با این بهانه
        نگردد عشق هرگز راه چاره
        نیاید جز که درد از جانب عشق
        شوی آواره در ویرانهٔ عشق
        نکن بازی این بازندگان را
        برون از عشق دریابش جهان را
        بشو یکپارچه با منطق راه
        وگرنه سر دراری از ته چاه
        بکن اصلاح دل با مایهٔ عقل
        چو بالغ گشته‌ای واضح شود جعل »
        گذشته چندی و من در ثباتم
        چرا که عقل آمد بر نجاتم
        به این دنیای عالی خو گرفتم
        ازین دقّت منم نیرو گرفتم
        مسلّط گشته‌ام بر حالت خویش
        دگر بی‌حاجتم از عشق و بازیش
        اگر که خواندن این شعر سخت است
        بدان حضم حقایق گاه تلخ است
        نخوان باقی ابیاتی که آید
        چرا که سخت‌تر از این نماید
        ببند این صفحه را، کار دگر کن
        برو حافظ بخوان و قهوه دم کن
        ادامه دارد...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۱۱
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        در وصف حضرت عشق
        قوافی؟ خندانک
        سحر غزانی
        چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۹ ۰۷:۵۶
        سلام

        چقدر طولانی بود😄
        اما زیباو دلنشین بود وارزش تا اخر خوندنو داشت خندانک خندانک
        مخصوصا اخر شعر که ظاهرا آخرش نیست و ادامه داره😊

        نخوان باقی ابیاتی که آید
        چرا که سخت‌تر از این نماید
        ببند این صفحه را، کار دگر کن
        برو حافظ بخوان و قهوه دم کن
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۹ ۰۹:۵۶
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        شعر هایت
        باغ درگلستان بهار است
        در دل ماندگار است
        جمال زیبای یار است
        آرام بخش دل بی قرار است
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سیدحسن خزایی
        پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۰۰:۳۶
        سلام برادر عزیز واحتمالا پسر عموی ماجناب موسوی قبل هر چیز عاشق اصالتتم موسیقی سنتی و شعر حافط و مثنوی و ایرانی بودنت ازاینکه مهمان پیج و صفحه ات شدم خوشحالم و امیدوارم شماهم سری به نوشنه های من بزنی هدف عرص ادب و ارادت بود خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8