چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب جواد صارمی
|
تخمین نزن عمق وخامت را به دلخواه...!
زخمی که خوردم استخوانم را دریده
خون می چکد از پوزه ی غم ، روی تقدیر
با پنجه های خود، جهانم را دریده
از رنگ و بوی خون ، هراسی در دلم نیست
روی تنم حکاکی زخم زبان است
شمعم که می گرید به روی شانه ی خویش
گفتن ندارد دردها، وقتی عیان است
تخریب کردی کوهی از مردانگی را
در انفجاری انتحاری ، حینِ دیدار
میراثِ (ویرانی) برایم مانده از عشق
جامانده مردی نیمه جان، در زیر آوار
مسدود کردی با نبودت راه دل را
شریان اصلی بی تو جریانی ندارد
راهِ نفس را بسته دستِ غده ی بغض
بیماری بدخیم ، درمانی ندارد
پایانِ خط، تسلیم خواهم شد سرانجام
مرگ فجیعی پیش روی دل مهیاست
هرچند ترسی در دلم افتاده اما...
مردن برای انتهای قصه زیباست!
#جواد_صارمی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چهارپاره بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد