بی تو با حسرت هر چیز کنار آمده ام...
با همین بغض دل انگیز کنار آمده ام...
تا بیایی و کمی خانه بهاری بشود...
با شب و وحشت پاییز کنار آمده ام...
با دو فنجان و دو قهوه و کمی وهم و خیال...
با خودم پشت همین میز کنار آمده ام...
روزها گشتن و گشتن، پی آرامش و تو...
شب بدون تو و با حال غم انگیز کنار آمده ام...
فکر دزدیدن تو ، فکر گروگان گیری...
با همه فکر بد و وسوسه انگیز کنار آمده ام...
قتل و خونریزی و غارت؟؟نکند عاشق بود؟!
من که با حمله ی چنگیز کنار آمده ام...
باز دیشب به سرم زد که خودم را بکشم...
مدتی هست که با تیغ دو سر تیز کنار آمده ام...
دیرگاهیست سر بودن با تو یا مرگ...
با دل و عقل گلاویز کنار آمده ام...
نکند خواب ببینم که دلت رفته و من...
با رقیبان خودم نیز کنار آمده ام...
این چه وضعی ست که در خواب فقط می آیی...
با همین بودن ناچیز کنار آمده ام...
مصلحت نیست در این برهه که صادق باشی...
من به تزویر کمی مصلحت آمیز کنار آمده ام...
با نبود من دیوانه کنار آمده ای! وااااای
با کنار آمدن دلهره آمیز کنار آمده ام ...
درودبرشما
خوش آمدیدبه جمع ما
بسیارزیبابود