جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر لاله قراری (دختر صحرا )
آخرین اشعار ناب لاله قراری (دختر صحرا )
|
امشب خدا هم با منم قهریده گویا چرخِ زمان بر عکسِ خود چرخیده گویا
حتی گمانم قبله اش را جمع کرده سنگینیِ این درد را فهمیده گویا
امشب تمامِ شام بر بالین نشستم گفتم خدایا! من مگر قلبی شکستم؟
گفتا: چرا دنیا برایت دارِ غم بود؟ من در کنارت بودم، از بهرت چه کم بود؟
بردی تمامِ آبرویم عبدِ نادان از این نشستی بی گمان در کنجِ زندان
ای وای بر من، وای بر من، مست بودم کردم فراموشت خدا، من پست بودم
من عاشقی بی ریشه و بی اصل بودم گویی همه در وصل و من در فصل بودم
بر پا شدم دستِ وضو بالا کشیدم من بانگِ (قد قامت صلاه) حالا کشیدم
گفتم خدایا! دردِ بی درمان دوا کن آغوشِ خود را از برایِ لاله وا کن
دستم بگیر، دورت بگردم بارالها! من آمدم، تا برنگردم بارالها!
خواهی نه برگردم، بلا از من بگردان زین پس نه با نامرد ، یارم کن به مردان
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.