دیگر آغوش شعرهم
آرامش بخش نیست!
ذوق مرگمان کرده
این دردهای سیاه بی درمان!
این زخمهای چرکین پنهان،
که بدجورمست کرده اند این روزها
وهم پیاله با دستهای به خون آلوده
هرلحظه یک سناریوی
جدید خلق می کنند
وخودشان به تماشامی نشینندخمار!
به تماشای افسردن زندگی!
پژمردن عشق درباغ های سیب
خشکیدن انسانیت درمرام آدمها!
به تماشای مرگ
مرگ دخترکانی
که حتی کبریتی هم دربساطشان نیست که گرم شوند!
پسرکانی که کنج خیابانهای فقر
گل لبخندشان خشکیده!
مردانی که سالهاست
درد را به دوش می کشند
ودربسترزمخت کوه به خوابی ابدی می روند!
به تماشای پدرانی که
ازنگاه گرسنه ی کودکانشان
می گریزند!
ومادرانی که هرروز
درقابلمه ی سیاه روزگار
دلواپسی دم می کنند!
راستی چراهیچ کس
صدای ضجه ی زمین را نمی شنود
زیرپوتینهای کثیف بی عدالتی!
خب شاید حق دارند آقایان
طبقه ها که آسانسورندارند
که بالانشینها
صدای پایینی ها راهم کمی
بشنوند!
یا شاید تمام کابلهای برق این شهررادزدبرده
که درداین مردم گم شده
درهیاهوی تاریکی !
ونمی بینند
چه برسرشان آمده
که مردن قشنگ ترین آرزویشان شده!
***********
مرگ قصه ی جدیدی نیست
همیشه کنارمان نفس می کشد!
لعنت برآنکه همدست مرگ است
رحمی به حال آدمها نمی کند!
واگیرشده نامردی انگار
مثل ویروس کشنده ی کرونا!
*****************
مرگ درآسمان پروازمی کند!
کنارپرنده ها!
مرگ دردریا شنامی کند
همراه ماهیها!
درجنگل می دودباآهوها!
مرگ مدام نقشه می کشد
برای زمین!
تندبادمیشود،زلزله میشود،
سیلاب میشود! باهواپیماسفرمی کند
باقطار به تفریح می رود!
مرگ درخیابان پرسه می زند
تصادف می کند!
جان می گیرد!
مرگ همه جا کنارمان نفس می کشد!
ومادرنگران است مثل همیشه
دخترم مراقب خودت باش
بدوبلا ریخته است!
پسرم زودبه خانه برگرد شب نامهربان است
ودستهای حادثه وحشی!
نه
مادرم ازمرگ نمی ترسد
مادرم ایرانی است
ایرانیها صبورند
زودبه دردها خومی گیرند!
پدرم ازمرگ نمی ترسد!
پدرم ایرانی است
ایرانیها شجاع اند!
من هم ازمرگ نمی ترسم!
من ازمرگ خودم نمی ترسم!
من ازمرگ آدم ها هم نمی ترسم!
من ازمرگ عشق می ترسم!
ازمرگ مردانگی،ازمرگ صداقت
ازمرگ پاکی،ازمرگ ایمان!
من ازمرگ انسانیت می ترسم!
دنیایی که درآن آدمیت بمیرد
همان بهترکه آدمهایش هم بمیرند!
خوابیدن درگور بهتراست
ازتحمل تاریکیها!
من ازمرگ روشنایی
می ترسم!
من شعرغمگین چشمان مادرم راهرروزمی خوانم !
من غم ممتدصدای پدرم رامیشنوم!
ماازمرگ خودمان نمی ترسیم
ما می ترسیم
از آنها که همدست مرگند!
همدست فقرند،
همدست دزدند،
همدست ظلمند!
مادلگیریم دلگیر!
چرا هیچ کس بارسنگین اندوه را
ازشانه های زندگی برنمیدارد!
چقدر دست به دامن خدا شویم
ازدست بندگان ظالم خدا!؟؟
****************
کاش ویروسی بیاید جان ظلمت رابگیرد
درتمام عالم ازدم ظلم ونامردی بمیرد!
#ظلمت دراینجابه معنی تاریکی، ناپاکی وتیرگی است
*************
آخرش قحطی کلاه هم میشود
بس که برمیداریمش ازسرهمدیگر!
گویا و رسا سرودید آواز درد را
آوای دلتون شاد
۲۷ شهریورماه، روز شعر و ادب پارسی و روز بزرگداشت استاد سید محمد حسین شهریار، گرامی باد!🌸