من از تاریخ می ترسم!
به یادم آید آن روزی ،کلاسِ درسِ تاریخ است ،
معلم در نظر دارد ز تاریخی سخن گوید ِکه دیگر نیست حرفِ کاتبِ دربار،
سخن از اصلِ موضوع است و فردی در خفا ،
دور از سرایِ حکمران در لابلای کاغذی پنهان ،
به سرداب حقیقت نکته یِ مکتوم دیوان را بیان می سازد اکنون! ،
سخن می گوید از قتلی چگونه قاضی الاقضات به فرمان همایونی ،
وزیر بی گناهش را
به جرم اعتراضش در حمایت از حقوقِ مردمِ مظلومِ شهر ی ،
آن چنان وارون می سازد،
واو را فرد خاین، خاطی و کج راه ومفسد، در زمین نامیده و،
بد خواه مردم جلوه داده ،
در خور معدوم می خواند.
ز سوی دیگری، کم مردمِ حامی به رایش ، راضی اند و ،
عده ای نادان نی اند آگاه نه از ظاهر نه ازبنیان ،
به رایش صحه یِ صایب نهاده ،
متهم را در خور دارِ مجازات جهان انگاشته از قتل خوشحال اند !.
فراوان اند کاتب ها ،حقایق در درون دارند!،
سخن از قتل مردان بزر گی دارد او ،
هر گز به آن دوران کسی یارا به اثباتش نبود ه ،
چشم ظاهر جز نگه بر ظاهر روشن قیاس دیگری در اختیارش نیست،
سخن می گوید از افرادِ تاریخ حقیقت ، گشته وارون در زمان ،
پیچیده در تاب طنابِ قدرتِ قدرتمداران کذایی،
سخن می گوید از آنها،
اگر در قدرتی بودند گاهی مردمانی،
نشد کوشش کنند بر حق مظلومی،چه در ظاهر چه پنهانی،
ستم هایی که با صاحب ستم ها عضو پیکر شد،
تبه شد زندگیشان گونه ای ،حقی نشد روشن،
نفس ، در سینه ها محبوس گشت و زندگی سر شد،
به هر حالی زمان بگذشت ، اوضاع گاه بد ترشد،
گهی هم نور آگاهی به رویِ صفحه یِ تاریخ گوهر شد،
حقوقِ حقه یِ مظلوم زپس پرده برون آمد منور شد
چه حق هایی که روشن شد ، چه اوضایی مصوّر شد
زسوز ناله یِ تاریج چه دل هایی دگر گون شد ،
سخن هایی که وارون شد،
زشرمِ این تظلم ها چه رخ هایی که گلگون شد،
و دنیا دیگر آن دنیایِ پیشین نیست،
حقیقت چیست؟خطا از کیست؟
خطا در اطلاع از اطلا عات زمان نیست،
خطا در انطباقِ حرفِ قانون زمانِ نیست،
خطا در طیفِ نادانان و نادانی است،
خطا تشخیص اعصار ست و،بنیانی است
کسانی سال ها پیشند از مردم،
که با فکری فرا روشن حقایق در زبان دارند،
و ما آن را نمی بیینم،نه چشمم باورش داریم، نه چشم دل بیندیشد،
نمی دانیم حقیقت چیست !
حقیقت را نمی بینیم، ؟ حقیقت ازپدر داریم، جهانِ ما به پنداریست،
بنای باوری داریم که بر مبنای موروثی است ، حقیقت ساده انگاریست ،
وتاریخ است می گوید ، که در طی زمان آگاه می سازد کدامین راستین بود و
کدامین ها هنوز هم پرده یِ اسرارِ خود دارند،
قیامت اوجِ تاریخ است،
من از تاریخ می ترسم !، قیامت جایِ خود دارد.!!!
طولانی