سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    چقدر به من دروغ می آید

    شعری از

    مهدی محمدی

    از دفتر اشعار نو (نیمایی، سپید، شعر کوتاه) نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۱۱ شماره ثبت ۸۸۸۱۵
      بازدید : ۳۹۸   |    نظرات : ۲۴

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه

    رفته ای و نگاهت
    روزهای رفته را زاغ می زند
    انگار ظهر عاشورا ست
    منطق آفتاب و رجزخوانی باد
    در ذهن آشفته ی دشت
    مرا تنها قراری ست
    تا پرچم خون رنگ چشمانت
    می شنوم و 
    بی هوش روی زمین می افتم
    به رویای بهشتی که 
    عطر پیراهن تو را جار زده... 
     
    در ساعت عصیان شب 
    گیسوان بلندت باز، مرا به دار می کشند
    در تشنج اختناق لحظه ی رفتنت هستم
    که نیم سایه ها
    غم دوری ات را به دیوار می زنند
    و سایه ها از پیوستگی حضورت می گویند
     
    می خواهم بگویم
    معجزه ست
    زندگی اگر بر چرخ مراد می چرخد
    اما می بینم دیرست نیامدی
    و دیری ست به دل وعده ی دروغ می دهم
    که تو می آیی
     
    ساده دل من 
    این دروغ های شیرین را 
    دوست دارد
    و به خورشید که رهگذر صداقت ست
    هر روز حجمی از پاکی را هدیه می دهد
    و در مهتاب
    به تماشای این لحظه ی بی پایان می میرد
     
    خلاصه او هم که در خود چراغی دارد سوگوار 
    می گوید
    خنده ی تو بر لب هر گلبرگ عیان ست
    کور آن دلی که ایمان نیاورد
    ۱
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    محمد حسین اخباری
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۱۷
    بسیار بسیار زیباست
    موفق باشید
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۴
    سپاسگزارم
    ارسال پاسخ
    عباسعلی استکی(چشمه)
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۱۴
    بسیار زیبا و جالب بود
    اگر بتوانی در سروده ها استوره های دینی را حاکم نکنی
    در آینده شاعری بزرگ خواهی شد و شعرت ماندگار
    اگر به آیینی علاقه داری
    آیینی بسرای و به ثواب آن برس
    ولی کاربرد استوره ها در شعر معاصر آخر و عاقبت ندارد خندانک
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۴۵
    درود جناب استکی عزیز. هدف من نه شهرت است نه دیده شدن نه رسیدن به ثواب. مقصود از آخر و عاقبت اگر مطرح نشدن است اشکالی ندارد. یک شاعر برای رسالتش می سراید یا حداقل برای دل خودش اگر مخاطب دید و پسندید خوشحال تر می شود اگر شعرش تاثیرگذار بود و سازنده زهی افتخار. جناب استکی عزیز. سایت به لحاظ نرم افزاری مشکلات عدیده ای دارد که استفاده از آن را سخت کرده، سپاسگزار می شوم در این خصوص پیگیری نمایید.
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۰۱
    ولی مانا با همین اسطوره ها هم به ثواب رسیده هم کار صواب انجام داده
    ارسال پاسخ
    اصغر ناظمی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۲۸
    سلام
    ودرودها
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۵
    سلام و سپاس
    ارسال پاسخ
    سحر غزانی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۲
    سلام خندانک
    شعر خیلی خیلی
    زیبا و دلنوازی بود
    واژها هارا بسیار استادانه و هنرمندانه
    کنار هم چیدید خندانک خندانک
    قلمتان پایدار خندانک خندانک
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۵
    سلام ممنون
    ارسال پاسخ
    محمد باقر انصاری دزفولی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۵۸

    سلام شاعربزرگوار
    مفید وآموزنده بود
    قلمتون سبز
    درود درود درود
    خندانک خندانک
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۱۷
    سلام ممنونم آقای انصاری
    ارسال پاسخ
    پژمان بدری
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۷:۴۳
    سلام


    زاغ زدن که برگرفته از ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن است(به معنای کسی را پاییدن،سر از کار کسی در آوردن)
    که در همین بند نگاه و چشم و معنای همین ضرب المثل باهم مراعات نظیر دارند
    اما یک سوال پیش می آید تا چه اندازه کاربرد این ضرب المثل در بطن شعر جا افتاده؟؟؟
    چون این ضرب المثل بیشتر برای جاسوسی استفاده میشود
    زاغ در در اصل زاج نوعی نمک است که دارای رنگهای سیاه و سفید و کبود و سبز میباشد
    آیا شاعر خواسته آن را به پرچم چشمانش ربط بدهد یا صرفا معنی نگاه کردن را از آن بیرون کشیده؟؟؟
    پرچم خون رنگ چشمانت ضعف تالیف دارد چون با حذف حروف اضافه یا را مفعولی نمی توان آنرا به درستی خواند و به معنی آن پی برد
    از آنجایی که من این شعر را قبل از ویرایش خوانده بودم میگویم شاعر به شدت در این بند بد عمل کرده و ای کاش همان نسخه را منتشر میکرد
    به پایین تر که می رسیم از رویایی حرف زده میشود که عطر پیراهن معشوق را جار زده که بسیار تصویر بکریست و لذت خوانش را چندین برابر می کند
    بندهای بعد که در کمال روان بودن قرار دارند آدم را از سایه تا به آغوش خورشید می کشاند
    سایه ها در بند دووم به خوبی استعاره از وهم و خیال شاعرند که در نبودِ آن بود اتفاق افتاده اند
    این شعر به شکل دلربایی بین دو نقطه ی تضاد ظهر و شب اتفاق می افتد
    پایان بندی که شاهکارست
    و در اخر خواستم بگویم این شعر هیچ ربطی به واقعه ی عاشورا ندارد و شاعر فقط و فقط از آن واقعه به عنوان تلخی درونی خودش یاد کرده است.
    مخلصات
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۳۷
    سلام رفیق مقصود از زاغ زدن ضرب المثلی که مطرح کردین نبوده و رنگ سیاهی زاغ موردنظر بوده پرچم خون رنگ چشمان نیاز به حرف اضافه ندارد این شعر آیینی است و مرتبط با مهدویت و عاشورا نظرت خیلی برایم عجیب بود.
    ارسال پاسخ
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۹:۵۰
    در خصوص پرداخت ضعیف تر بند اول حق با شماست.
    ارسال پاسخ
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۲۱:۱۷
    در خصوص پرداخت ضعیف تر بند اول حق با شماست.
    ارسال پاسخ
    دانیال شریفی ( دادار تکست )
    دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۰:۱۰
    خندانک خندانک شعری زیبا و دلچسب خندانک خندانک
    لایک شد شعرتون👍🌹
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۴۲
    ممنون خندانک
    ارسال پاسخ
    فریبا غضنفری  (آرام)
    دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۰۶
    جالب بود
    درودتان 🌹🌹🌹
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۴۲
    ممنون خندانک
    ارسال پاسخ
    مهرداد مانا
    سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۳۷
    رفته ای و نگاهت
    روزهای رفته را زاغ می زند

    این را هر کاری کردم و هر جور در ذهنم چرخاندم نتوانستم تطبیق دهم یا جمله از اساس اشتباه است یا ذهن من بر اثر خوردن پنیر کند شده است



    انگار ظهر عاشورا ست
    منطق آفتاب و رجزخوانی باد
    در ذهن آشفته ی دشت

    تشخیصهایت را دوست داشتم . و مراعات نظیر جالبت را




    مرا تنها قراری ست
    تا پرچم خون رنگ چشمانت


    بین چشم و پرچم به سختی میتوان پلی ایجاد کرد به نظرم در اینجا یک تشبیه زورکی قرار دادی



    می شنوم و 
    بی هوش روی زمین می افتم
    به رویای بهشتی که 
    عطر پیراهن تو را جار زده... 


    عطر پیراهن و بهشت رابطه معقولیست و شاعرانه . ولی میشنوم را دقیقا نتوانستم نه به پس و نه به پیش ربط دهم . ضمنا : از رویای بهشت بهتر نیست ؟؟

     

    در ساعت عصیان شب 
    گیسوان بلندت باز، مرا به دار می کشند
    در تشنج اختناق لحظه ی رفتنت هستم
    که نیم سایه ها
    غم دوری ات را به دیوار می زنند
    و سایه ها از پیوستگی حضورت می گویند


    در این قسمتها هم ایهام و کنایات به کرامات اثر افزوده اند .

     

    می خواهم بگویم
    معجزه ست
    زندگی اگر بر چرخ مراد می چرخد
    اما می بینم دیرست نیامدی
    و دیری ست به دل وعده ی دروغ می دهم
    که تو می آیی

     
    اینجا تنها نقطه ای از شعرست که میتوان به زور تقطیر و بخار از آن بوی انتظار فرج را استشمام کرد . شعرت بی شک زیباست ولی شبیه آیینی نیست . و مگر خودت روی عنوان شعر " اللهم عجل لولیک الفرج " سنجاق کنی تا کندذهن ملول مشوشی چون مانا قبول کند که این یک اثر آیینی ست


    ساده دل من 
    این دروغ های شیرین را 
    دوست دارد
    و به خورشید که رهگذر صداقت ست
    هر روز حجمی از پاکی را هدیه می دهد
    و در مهتاب
    به تماشای این لحظه ی بی پایان می میرد ......

    و چه بند زیبایی ست و ایکاش اصلا توضیحی نمیدادی . الان به پژمان زنگ میزنم دوتایی باید بریم جمکران برای کشف چند کلمه ...
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۲۰
    درود مهرداد عزیز. البته از نقدت سپاسگزارم. لکن تاخیرت در نوشتن برایم ناگوار. به نظر شما یک شعر آیینی است اگر اللهم عجل لولیک الفرج نام شعر باشد؟ اندیشه تشیع و استفاده از نمادها و استعارات که به شیوه شعر عرفانی است در شعر دیده می شود. بگذریم. رفته ای و نگاهت روزهای رفته را زاغ می زند برای بار سوم، مقصود سیاهی رنگ زاغ بوده است. رفته ای و نگاهت در خیال من باعث شده احساسم نسبت به روزهای گذشته خوب نباشد(روزها را سیاه می بینم به رنگ زاغ) و البته بازخورد مجدد هم نگرفتم که آیا این معنی قابل برداشت هست یا نه فقط همان ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن در ذهن مخاطب زنده می شود که به قول پژمان ربطی به کلام ندارد پرچم خون رنگ چشمانت، مقصود اشاره به خونخواهی سالار شهیدان بوده است. از نظر ادبیاتی، رنگ خون چشمان را به پرچم انتقام خواهی تشبیه کردم. می پذیرم رسانایی کافی نداشت. می شنوم و بیهوش روی زمین می افتم به رویای بهشتی که عطر پیراهن تو را جار زده جار زدن و شنیدن با هم رابطه دارند پرسیدی از رویای بهشت بهتر نیست؟ رویای بهشت ترکیب ادبی نیست اگر ترکیب بهتری به ذهنم برسه جایگزین می کنم. دیگه بقیه هم تعریف و تمجید است. منتها گفتین ای کاش اصلا توضیح نمی دادید باور کن من هم دلم نمیخواد توضیح بدم سوال می پرسین خب. حالا به نظرت چه کار کنم در برابر نقدهایی که میشه سکوت کنم؟ گل بدهم؟ یا توضیح بدهم؟ البته این که میگم توضیح، نه اینکه با توضیح اشکالات شعرم برطرف بشه، نه، بهرحال یه مقصودی از چند کلمه داشتم که نتونستم درست مقصود رو برسونم. پس شد اون زاغ که پژمان و مجید هم گلایه داشتند، پرچم و چشم، رویای بهشت، می شنوم و
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۵۳
    مهدی جان درود خندانک
    چه بگویم سپید زیباییست که آن رگه های شخصیتی خودت حتی گرایش و ارادت به شیعه در آن مشخص است و هنرمندی تو بر کسی حجاب نیست چون خود شعر گواه دانش توست خندانک
    مهدی محمدی
    مهدی محمدی
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۶
    درود مجید جان. خوشحالم که فکر آخر را همان ابتدا کردی با لبخند
    ارسال پاسخ
    يکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۲۲
    اثری از چینگ‌ هو...
    عاقلان فکر آخر را همان اول کنند خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    2