جمعه ۷ دی
تو زندهای! شعری از سعید فلاحی
از دفتر سپید و سیاه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳۰ تير ۱۳۹۹ ۰۱:۲۴ شماره ثبت ۸۷۹۹۱
بازدید : ۲۳۵ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب سعید فلاحی
|
این روزها که خودت نیستی
به کنار مزارت می روم وُ
گریه میکنم
برای تنهایی
روزهایم بی تو!
...
من باور دارم که تو
آنجا نخوابیدهای
درون قبری تنگ،
--زیر خروارها خاک!
تو آفتابی،
--درخشان!
ماه ی،
--تابان!
تو بادهای موسمی بهاری ،
فرح بخش خواهی وزید!
برفی،
--بر قله های شاهو!
آبی،
--جاری در چشمه های عوالان!
خاکی،
کوهی،
سنگی
--بر دامان کوردستان!
و من بارانم،،،
--نم نم پاییز...
تا قیامت
خواهم بارید در فراقت!
ای یار
ای پدر،
یاور!
...
صبح خاموش از خواب بلند میشوم،
آشیان خراب شده ای را می مانم،
پرنده ای زخمی چنگال روزگار،
که بال پروازم نیست
--در فراقت...
...
تو درخت بودی
--استوار،،،
سرو!
باغ سوخته ی عمرم را
طراوت می دادی،
سخت است در کنار مزارت
آرام بودن،،
مویه نکردن،
اشک نریختن...
...
قبرت را می بینم
اما
باور دارم،
تو از این دنیا نرفتهای،،
تو زنده ای!
من مُردهام...
#سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)
با الهام از شعری از #اریک_واینمار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.