سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      تو در من همچو بارانی

      شعری از

      فاطمه کیانی(میترا)

      از دفتر اشعار قدیمی نوع شعر قطعه

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۶ تير ۱۳۹۹ ۱۸:۳۹ شماره ثبت ۸۷۸۵۷
        بازدید : ۳۰۱   |    نظرات : ۱۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      آخرین اشعار ناب فاطمه کیانی(میترا)

      تودرمن همچو بارانیو من در رهت جویم
      گذر کن تا به دریاها زجویت راه میجویم
      اگر جاری نباشی مثل زاینده من پل خواجو
      زداغ عشق تو چون شوره زاری خسته و پی جو
      الیگودرز باشم من ، تو هم آب سفیدم باش
      چو سد رودبارم من ، تو هم جاری به قلبم باش
      اگر باران بیاید ، تو نباشی ، چتر هم بسته
      و آندم کوچه حزن آور برایم راه رابسته
      چو تهرانی و دربندم ، نباشی پای دربندم
      بروی خان نشین آنجا، تو چایم ده خودم قندم
      اگر شهر دلم شوش است بیا و دانیالش شو
      به کرمانشاه قلب من ستون بیستونش شو
      بیا شیراز باش ومن برایت سعدی و حافظ 
      بهشت گمشده باشو نگو مارا خداحافظ
      میتراکیانی
      روزگاریست زبان خاموشم.
      . حلقه ی زلف بتی در گوشم
      ..تاب عشقش بزند در جوشم
       ..آنچنان مست که ناید هوشم.
      ...مرغ دل رفته زدستم شامی 
      هیچ پیدا نشود در بامی
      دل و دین جمله ز دستم بردست
      هر چه بینم به جهان افسردست.
      در فراغش گل من پژمردست 
      زجگر خون به صبوحی خوردست
      لحظه ای عهد شکستم هیهات
      با دگر کس بنشستم هیهات 
      یارب سفر دور به راهش انداز 
      گره بسته به کارش انداز
      زهر جامی تو به جانش انداز
      چشم او بند و به چاهش انداز 
      مست و دیوانه بدانند اورا
      جز آدم نشمارند اورا
      ای خدا مست و غزلخوانش کن 
      بیگانه ز قوم و خویشانش کن
      خسته و زار و پریشانش کن 
      افسرده و زار و حیرانش کن
      من مرده یک نفس ز مهرش بودم..
      دیوانه ی و مشتاقز سحرش بودم
      با باده ی لب تلخ نموده کامم
      از مستی خویش پر نموده جامم
      با شعله ی دل کشید آتش جانم
      نیست با من دلشو میدانم
      از روی خوشش ثمر ندیدم امروز
      آهنگ کلامش نشینیدم امروز
      امروز مرا به بند باید بستن
      امروز ندانم مرده ام یا هستم
      میتراکیانی
      آمدی و با خودت فصل بهار آورده ای 
      بهر سامانم جهانی نو نوار آورده ای
      عهدو پیمان بسته ای گلخانه ام پرگل کنی
      با شمیم خوش هزاران را هزار آورده ای 
      ای گل بی خار بشکفتی میان باغ من 
      شورو شادی در پس این انتظار آورده ای
      خوش قدم هستی ، شدی آرامشم، زهرای من
      روشنای چشم و دل عشق و قرار آورده ای
      میتراکیانی
      نه راضی کشاورز از کاشتن 
      نه بنا به دل خشت برداشتن
      شده کارگر خسته از کار خویش
      حقوقش همه خورده در ماه پیش
      همه ناکسان گشته بالا نشین
      هنرمند گشته بسی‌خوشه چین
      نه جای هنرمندو نه عالمان
      نه کاسب کند کسب ، نه کاردان
      مدیران نا بخرد از کار خود 
      زثروت نمودند پروار خود
      یکی مختلس، وان دگر رانت خوار
      حقوق نجومی که اسمش نیار
      بسی زیر و رو شد حساب و عقاب
      نجستند کس را به زیر نقاب 
      بسی مرد دلسوز میهن پرست
      رسیدند از جای بالا به پست
      کجا میشود گفت از دردها
      کمر ها شکسته است از مردها
      نوشتم ، بگوش، ار شنیدار هست
      نگاهی به مردم، بدارید دست
      میتراکیانی
      گفته بودی میشوی باران و اندوه زمانه میبری
      بند و زنجیر اسارت ، از دل و جان میدری
      گفته بودی تا عدالت میرسانم جمع را
      هدیه ی آزادی و فرهنگ را
      کوه تا کوه میبری هر پیشرفتی را به روز
      شام تاریک فقیران میکنی مانند روز
      گفته بودی شافی درد ضعیفان میشوی
      مهد آرامش برای کاسه گیران میشوی
      گفته ای فرهنگ را ، بالای اختر میبری
      هر ریالی را به نرخ ارز بالا میبری
      وعده هایت پوچ بود و رفت بر باد هوا
      اختلاس و اختلاس و هی بلا پشت بلا
      فقر دامنگیر شد ، پشت عدالت هم شکست
      درد بیش از درد ، درمان نیست ،  رفت هر دستی زدست
      ناله ی مردم شنیدی و ببستی گوش را 
      خفه کردی ناله ی خود جوش را
      دستمان کوتاه و خرما بر نخیل
      راه امیدی اگر باشد دخیل
      میتراکیانی
      ۷
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۲۸ تير ۱۳۹۹ ۰۸:۵۷
      درود بانو
      بسیار زیبا و دلنشین بود
      دستمریزاد خندانک
      فاطمه کیانی(میترا)
      فاطمه کیانی(میترا)
      يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۲۹
      عزیزی ممنون
      ارسال پاسخ
      زهرا شرفی تابان
      جمعه ۲۷ تير ۱۳۹۹ ۲۳:۴۵
      با درود
      بسیار زیبا
      🌹🌹🌹
      فاطمه کیانی(میترا)
      فاطمه کیانی(میترا)
      يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
      درود برشما
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      شنبه ۲۸ تير ۱۳۹۹ ۰۹:۲۹
      شاعرو استاد گرامی
      شعربسیارباارزش وزیبایی بود
      از قلبتان برآمد
      بردل ما نشست
      همیشه سرافراز باشید
      درود بیکران
      خندانک خندانک خندانک
      فاطمه کیانی(میترا)
      فاطمه کیانی(میترا)
      يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
      مستدام باشی
      ارسال پاسخ
      علی پورحبیبی
      شنبه ۲۸ تير ۱۳۹۹ ۱۵:۳۲
      خندانک خندانک
      فاطمه کیانی(میترا)
      فاطمه کیانی(میترا)
      يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۳۱
      🌹💕🦜🦋
      ارسال پاسخ
      رامینه خوشنام
      يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۹ ۰۳:۰۸
      درود بانو جان برقرار باشی🌹🌹🌹
      فاطمه کیانی(میترا)
      فاطمه کیانی(میترا)
      يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۹ ۱۲:۳۱
      🦋🦜💕🌹
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0