"رشت شهر پر درد”
سلام بر شهر رشت، شهر باران
درودی میفرستم بهر یاران
در اینجا هر زمینی پا گذارند
همه نمناک وخیس و آب دارند
“”همیشه شهر رشت میزبان خوبیست
ولی ار بخت بد، مهمان ویروسیست””
همیشه مدرسه کار و اداره
که تعطیلی بود کارش هماره
همه سوی شمال و رشت و مازن
همه خوشحال در هر کوی و برزن
همان دم گیله مرد در حال کارند
همان لحظه دارند نشاء میکارند
درون شالی ها تا زانو در گل
بکارند بهرشهریها به هر شکل
من تو فارغ از زالو و هر گند
کنار ساحلیم خوشحال و خرسند
تنی خسته و بیماری خونی
که در لای و گل و زالوی خونی
دگر حوصله ای براش نمونده
ولی هر جا رود باز هم میخنده
میگوید: آی برار جان تی فداتشم
منه بی سر و پا فکر اداشم
توی این چند روزه که، از آسمان برف
که آزمونی شده از بهر دولتمند پر حرف
بشان گفتیم که برف کوب و لودر هست
همه دانند که حرفش مثل برف هست
بجای نان و دارو، آذوقه و قند
فرستادیم براشون، ویروس زورمند
خداوندا خدایا اینها نجیبند
وگرنه هرکسی را میدریدند
چقدر سختی و درد و آه و افسوس
از دست پیروان کنفوسیوس
حالا هم گیله مرد، باز هم پر از درد
دگر چند تا کند قبری بهر فرزند
منه بی عقل و بیشعور “هنرمند”
به جای مهر برم، آغوش پر درد
بشین مردک، بشین خانه برادر
نبر ویروس با خود شهر دیگر
خلاصه گیله مردان بس غیورند
چرا چون پشت سر، زنها جسورند
حالا ماهم دانیم از دل شهر
چه بنویسیم در شهر و هر دهر
بابک قدمی واریانی "ققنوس"
زمستان ۹۸