🕊 کوله بارت بربند شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم بشناسیم خدا و بفهمیم که در هر لحظه ما چه غافل بودیم می شود آسان رفت می شود کاری کرد تا که راضی بشود ایزدِ حق و به لبخند خدا شاد شویم ای سبکبال 🕊 در دعای سحرت هرگز از یاد مبر من جامانده بسی به دعای دلِ مخلصِ تو محتاجم⚘
سلام و عرض ادب و احترام
باید
تراشید
زنگارِ سکوت
که گذشته کار زالوها
از مکیدنِ
خون های سرخ
دهان گشاد کرده اند
به بلعیدنِ
سلول های خاکستری!
این سطر ها را بسیار دوست داشتم
بسیار زیبا شست و شوی مغزی را وصف کردید و به گونه ای که هر کس بخواند نفرتی درونش نسبت به این زالوصفت های مشار الیهم شعله می کشد
دیگر انگشتی نمی خاراند
سَری،
از کوتاهیِ
دست ها!
باید جهش داد
ژن های معلول شده را ..
طعنه ای بسیار جالب
با این حال همیشه شعر ها به غیر از اشعار بزرگان ادب و ستارگان آسمان هنر و ادبیات فراز و فرود هایی دارد
سرکوبِ
هجومِ ملخ هایِ
بدفکری و بی فکری
می طلبد
انگشت «آغا» یی
تدبیرِ «نادر» ی
ضربِ شست ِِ «رضا» یی!
اول این که انگشت آغایی واژه سخیفی است و در شعر شما وصله ناجور است
و این بخش عوامانه هم هست یعنی هر بقال و چقالی را پیدا کنید که معترض باشد اسم چند تا شاه و حاکم در گذشته را می آورد و می گوید یادش بخیر رضا شاه چنین بود و قاطعانه و خشن بود و ...
پس تفاوت شما با مردم عادی که به زبان هنر سخن می گویید چیست ؟
استفاده از الفاظ عامیانه اگر هنرمندانه نباشد مزیتی برای شعر و شاعرش نیست
دوم این که به لحاظ محتوا هم گرچه در حیطه نقد ادبی چندان نیست اما این 3 سطر مشکل دارد
تدبیر نادری و انگشت آغایی و رضایی و ... علت مشکلات امروز ماست
به هر حال امیدوارم سلامت باشید و نویسا
به نظرم چندان این بخش زیبا نیست
اول این که به لحاظ
سلام . در اینکه انگشت آغامحمدخان و نادر و رضاخان علت بخشی از مشکلات امروز ماست با شما موافق هستم و نیستم . چه اینکه هر سه نفر برغم خشونت ذاتی که داشته اند در برقراری امنیت که کشتگاه ترقی ست موفق بوده اند ولی اشتباهاتی مرگبار هم اشته اند چون اگر پخمه های بعد از خود را هم چون خود بار میاوردند به یقین ایران دگر میشد . البته در این باره بحث بسیارست و بخش بزرگی از مشکلات ما اصلا علت روانشناسانه دارد که باید دید چرا ما ایرانیها چنین و چنانیم و ... راجع به اینکه هنرمند باید دیدگاهش مثل عوام نباشد هم با شما موافق نیستم بزرگوار . چون اگر هنر صدای عوام و درد عوام نباشد خریداری هم نخواهد داشت . هنرمندها در واقع تزیین کنندگان اندیشه های عوامند وگرنه نقاشی ظهرعاشورای فرشچیان و آواز دشتی شجریان و غزل شهریار چه مایه های عوام گریز و عوام ستیزی دارند ؟؟؟ ولی با اینکه شاعر با کاربرد صنعت تلمیح در واقع به شعریت اثر افزوده است . اما میتوانست این تلمیح را به شکل استعاری بیان کند و مستقیم نام نبرد که زیباتر شود . در هر صورت از شما که گذرا شعر را نخوانده اید و از شاعر که شعرش چالش برانگیز و نقد طلب است ، سپاسگذارم و هردو را دوست دارم . یا بهتر بگویم هر سه را چون در پروفایل شاعر خواهرزاده ی خوشکلم هم تشریف دارد .
و تا مضمون در درونش شکل نمی گیرد به سراغ سطر بعدی نمیرود نوشتار شعر نیز چنین بود
تا همبستگی بین ذهن خواننده و شعر نیز یکی باشد
البته شاعر هم حق دارد بخاطر تاکید روی بعضی از فراز ها آن را مستقل بنویسد ولی وقتی تمامی فراز ها چنین شدند . دیگر آن فلسفه نوشتاری منتفی می گردد . و مثل مادری می ماند که برای تفهیم ایده هایش به کودکش کلمه کلمه با او صحبت می کند .
البته این یک نضر شخصی است و خدای ناکرده قصد اعمال نظرم را ندارم
سلام باز هم دیر رسیدم دوست داشتم درابن کتیبه احساستان جز اولین ها باشم افسوس که من همیشه دیرمیرسم و بازهم پر از وقار و عشق و شور میان واژه های تو لذت بردم آفرین
سلام هزار مرحبا به شاعر بانوی سرزمین نازینم ایران زبان نقد سروده قشنگ شمارا اولا ندارم دوم من هماره درون مایه یک سروده یا پدیده را در درون افکارم نقد می کنم به اندازه استنباط موجود ولذت می برم ****** زیباست وبازم زیباست
سلام بزرگوار ،زیبا سروده اید ، واژگان رمه شاعراند وشاعر چوپان عبارات ومضامینی است که در چریدن بهترین مفاهیم راخواهند زایید گاه به خطا شعر گرفتار گرگ بی توجهی وسردرگمی شاعر میشود وکاربرد کلمات فدا ذهن شاعر وآشفتگی درون اوست که درشعر هویدا میگردد
درتسلسل عبارات وتتابع اضافات کمی پا را به خطا گذاشتی همان کشتزار تورم زد وخور دهای... ایجاد سکته در عبارات ،فلج کننده تر از آنست که درگیری مفاهیم با ذهن خواننده راتداعی کند وصلابت شعری را متزلزل میکند پایدار وبرقرار
زبان لفافه این سرودتون ستودنیه و به شخصه لذت بردم من هم مثل شما بانوی شاعره بزرگوار ،، اشعار در محتوای انتقادی_اجتماعی زیادی سرودم و علاقه وافری به بیان حقیقت دارم
درودفراوان آنچه بیش از فرم دراین سروده خودنمایی میکند وبه نظربنده شاعر باید ازاین جهت به خود ببالد ومفتخرباشد اندیشه ای است که باوجود تلاش فراوان شاعر به منظور دردسترس نبودن برای فهم عموم لاجرم چون خورشید میتابدونوروگرما میبخشد.کلامی است که به بیداری میخواند خفتگان ومخموران را.اتمام حجتی است که فریاد میکشد.جان عصیانگریست که بند را برنمی تابد.....بیش ازاین منتظریم
درود عالی بود بارها و بارها گوش دادم و خواندم و در آخر کلمات زیبای جمله ی باید دست برداشت از زیر چانه ها و دوباره خواندم تا باز شود زبان و... زیبا بود موفق باشید
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
شعری زیبا