سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 29 دی 1403
    19 رجب 1446
      Saturday 18 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        دو چیز در جهان بی انتهاست: عظمت جهان و حماقت بشر انیشتین

        شنبه ۲۹ دی

        ایرانه خانم

        شعری از

        مسعود اسماعیلی

        از دفتر دلشکستگی نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲ تير ۱۳۹۹ ۱۵:۳۰ شماره ثبت ۸۶۸۹۴
          بازدید : ۳۸۵   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مسعود اسماعیلی

        تن تن تن سه اصل ساخت/ تو در من وطن 
        چه بنامم شهر را از کبوتر های زخمی 
        تا تیر از کمانه بیرون زد .گفتند پرنده مردنی نیست ،
        تن به تن خوابیده تر میشود در چهارچوب وطن
        تو ساکت بوده ای از اصلِ خویش ات
        و مُقَرنَس ها آویزان از گوش هایت 
        چو صدا اذان بود و گوش ها کر 
        چهار و چهل و چکیده چکیده به تن
        در خون تو خانه ام میراثِ به جا مانده ای ست
        که تکیده تر از چشم،چشم خود بقای دیدنی هایت 
        پشت سرت هی چمن هایت را ملخ ها میخورند/خوردند
        و کوچه کوچه هوهو ناله ها عظیم می شود ،
        خانه ام در اصل تو پدر دارد و خانه ام مادر است 
        مادر که چهل شب به زجه هایش عادت کرد
        تو تا بودی همین نیست که می گویندت
        سوار سوار بر پوستت یادگاری مانده است
        تاریخِ سگ کشت پیداست و خوب میدانم 
        این آشیانه توای ایرانه خانمم
        زجه زجه هایت از شانه هایت که برف دارد پیداست
        که حک شدی بر سنگ های زیادی ایرانه خانمم
        تو خود تن وطن تن وطن ترمه هایت اشکار است 
        بیایم کنارت شانه ای بکشانم به موهایت،
        تو پستان شدی برای دهان های مبتذل 
        که سگ و شغال هی پرسه میزنند به دورِ گردنت ،
        هیمه هایت را برای ذوبِ کورها بردند
        تا بگویند چشم در برابر چشم ،
        دید چشمانی که بیرون و روشن از آستین آت ایرانه خانمم،
        تو باد هستی/بودی برای گلوی گنجشک ها 
        و آواز از شکل و شمایلت پیداست 
        ایرانه خانمم ،وقت بسیار خوابیده‌ای
        دیگر دست هایت را برای کندنِ گور جدیدی نمی‌برند ،
        بسپار به من تا بگویمت 
        این تن از وطن/وطن  از تن است 
        شمال و جنوب ات را اشیانه ام 
        من خود ایرانه خانمم، ایرانه خانمت من ...
        #مسعوداسماعیلی 
        #ایرانه_خانم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۸:۳۳
        زنده باد ایران خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۱:۰۸
        تلخ
        زیبا
        تاثیر گذار
        درودتان 🌹🌹🌹
        فاطمه غیبی پور
        سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۸:۵۱
        خندانک خندانک خندانک درود خندانک خندانک
        زینب بویری (خزان)
        سه شنبه ۳ تير ۱۳۹۹ ۱۸:۵۵
        درودتان
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7