♥ محبوب من:
محبوب من
به یاد بیاور
سوگواریهایم را برای چهارشنبه
در پنجشنبه های خاکستری
در خیابانهای سردِ بی تو بودن را
که بارها از آن عبور کردهام
محبوب من
به یاد تو شعرهایم را
در باغچه
در صحرا
در دشت میکارم
و نام مقدست را بر تن تمام سپیدارها
حک کرده ام
و با باد میرقصم
با رود میخوانم
و با لکلک ها پر میگیرم
محبوب من
بی دلیل دلتنگ تو میشوم
بیدلیل گریه میکنم
بیدلیل به کوچه میزنم
قلب من به شکستنهای بیدلیل عادت دارد
نگران نباش!
تو مقصر نیستی!
من بیدلیل به پر و بال دل
گیر داده ام.
محبوب من
من بیبهانه عاشق میشوم
بی بهانه دوست میدارم
جوانه میزنم
رشد میکنم
و میشکنم
از پژمردن گلبوته های لبخندت
از ندیدن های مکرر
از نشنیدن ناگهان صدایت
محبوب من
به یاد داشته باش
من عاشقترین مرد روزگار تو هستم.
♥ مبتلا:
تو مبتلا به دوستت دارمی شده ای کشنده
بر لب های کبودِ مردی مسلول
اما باور کن
تو را
با همه دوری ات
که قِدمَتِ درد است
دوست دارم!
ای سکوت لاجوردی مسموم،
تنهایی چُنان ضخیم،
میان آغوش کوهی از غربت
باور کن
چشم های من هرگز
به خمیازه کسل کننده ی روزهای هفته
اعتنا نکردند
و هر روز مصرانه
مشتاق دیدارت هستند
کاش توان گفتنت بود
و میگفتی،
چگونه است
که دلْ تو را
مثل یک مادیان می دَوَد؟
در میان خیل عاشقان هزار ساله ات
اما تو دل به قاطری لنگ سپردی
در مسیر سلاخخانه!!!
کاش باورت شود
اندوه من،
آن اندوه چند هزار سالهٔ من
هنوز قامت راست دارد
و امیدم
در گوشه ای از گورستان متروک شهر
فرو رفته است.
♥ عشق ممتد:
کاش من و تو به جای زمین؟!
در زهره،
مریخ
و یا اورانوس زندگی میکردیم
که به جای هفت سال عاشقی
هفتاد سال
هفتصد سال
سالهای سال میتوانستیم
عاشقی کنیم.
♥ پدرم شاعر نیست:
پدرم شاعر است
گرچه از اوج غزل آگاه نیست
شعر او موی سپید
شعر او
تنی نحیف
خسته از تنهایی و غم
پدرم شاعر نیست
اما رنج هایش را
بیت بیت گریسته
پدرم شاعر نیست
اما
از وزن فراق آگاه است
او خودش می داند
درد با مرد
هم قافیه است
پدرم حافظ نیست
گرچه که می داند
خون دل
از شاخه ی گل می ریزد...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)