جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب سعید فلاحی
|
- مترسک:
مترسکی هستم
در جالیزاری دور و بی ثمر
همه ی کلاغ ها
با لبخند به كنارم می نشینند
گاهى خيره مىشوند
به دکمه های پیراهن پر از دلتنگی ام
و گاه می کوبند
منقار بر کلاه پوسیده ام
و من فارغ از چیستی ام!
خوشحالم به این معاشرت.
- جنگل بلوط:
درون جنگل بلوط
کنار کلبه ای دنج،
در هوای خیس و هوس آلود پاییز
کاش میشد
سر بر روی شانه هایت،
عطر سکرآور موهایت
و جرعه جرعه چای
لبخند پهلوی تو بنوشم.
- درخت من:
تو درخت سبز تناوری
که شاخههایت در هر بهار
گنجشک های شهر را
بی منت، به مهمانی میخواند
و من
پیرمردی خسته را میمانم
که شخم زده
تمام خاک سرزمین اش را
از غرب تا شرق
و اکنون زیر سایه ی آن درخت
خستگی یک روز سخت را
از تن بیرون میکند.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
اعیاد شعبانیه مبارک