اي جان به نگاهت همه آفاق دويده
پيشاني ما سجده كنان خاك رسيده
ابروي كمان ات چه رواقي دل ما شد
چون اسب چمان از سر افلاك جهيده
صد مرغ در اين دامگه ات دانه بچينند
ققنوس شو پرواز كن از دام رهيده
در آتش عشق است اگر باز بسوزيم
عنقا شده در عشق ، كُهِ قاف پريده
ديو و دد و انسان همگي خيره به صُنع ات
برتخت سليمان كه چو طاووس لميده
فرعون و سپاهش چو بتازند نترسيم
چون موسي عمران به عصا نيل بريده
در چاه دل هستيم كه گرگ هم نفس ماست
گرگ است ولي يوسف كنعان ندريده
اين دل شده صيد تو كه خونين جگرم كرد
عشق است به صياد كه دل گوشه خريده
هر شب به تمناي تو و مهر تو از عشق
پروانه شده بر دل و جان پيله تنيده
چشمان تو از لطف گهي سوي دل افتاد
آهو شده در دشت ، دل آهويِ رميده
خورشيد برون آي مرا نور فشان كن
انوار تو بر قلّه به شب پرتو دميده
اي ماه شبم نور بيفشان ، نظري كن
ازطالع ات اي ماه ، شبم گشت سپيده
افسوس كه "مسكين " گذر عمر دمي بود
قدّي كه چو سرو است ، شده بيدِ خميده
سیدمحمدطباطبايي
مناجاتی بسیار زیبا و عارفانه بود
دستمریزاد