زندگي در سادگی جاريست
قالب: چهارپاره
وزن:فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر:خفیف مخبون محذوف
مي چكيد از شكاف شب آرام
قطره قطره شفق به روي افق
نور مهتاب و ابرهاي سفيد
حلقه حلقه دميده دود چپق
آسمان پر ستاره از الماس
كهكشاني سفيد و شيري رنگ
ماه روشن ، ترنج شاخهء شب
مي درخشيد ، آسمان ِقشنگ
باصداي خروس ِ صبح سپيد
گوي خورشيد از افق سرزد
زنگ ِزنگوله ، هِي هِي چوپان
روي بامي كبوتري پر زد
با سپيد از كبوتران هر سو
صبح ِروشن رسيده بود آرام
آسماني كبود و نيلي و صاف
خط پايان كشيد ، بر اين شام
دشت ِ پر گُل كه خيس ِ شبنم بود
ژاله پر كرده ،لاله ها در جام
بوي نمناك ِصبح مي پاشيد
گوي خورشيد ِسرخ ِزرّين فام
كوچه باغي كه خيس و پر گِل بود
با صداي خروس و اردك وغاز
يك رديف از درخت تبريزي
شاخه تا آسمان كشيده دراز
بع بع گوسفند و عوعوي سگ
بوي قيماق و شير و پِشگِل و كاه
كوچه پس كوچه هاي ده پر گِل
تا به جنگل ،كشيده بود اين راه
غرش ِرود و قُلقُل ِچشمه
در دل كوه و دره مي جوشيد
مرد ِچوپان كنار گلهء خود
شير از ميش ِگله مي دوشيد
كوهساري كه سبز و پر گُل بود
با گَوَن ، شِنگ و كُندُر و پونه (١)
گوسفندان ِمست ِبوي علف
گيج از عطر ِخوب ِ بابونه
وزش باد و نالهء جنگل
باد و گل پونه هاي صحرايي
بيد مِشك شكفته از باران
خيس بود از نسيم دريايي
بوي سوسن ، بنفشهء وحشي
عطر آگين نموده مخمل باد
سِهره و سينه ِسرخ و گنجشگان
همسرايان ِنغمه هايي شاد
شهد آويشن و گل و ريحان
عطر ِگل ها و وزوز زنبور
وزش ِباد ، در دل بيشه
بوي نمناك ِجنگلي در دور
آسيابي كنار ِرود ِكبود
با صداي خراش لغزش سنگ
چرخ چوبي درون آبي نهر
چرخ مي زد بدور خود با لَنگ
آسيابان بدستش افساري
روي پالان نشسته بر خر بود
آرد از آسياي گندم ده
در جَوالي كه بار اَستر بود
سوي بالا به سمت ده مي رفت
قاصد ِنان و بوي گندم بود
هيمه هاي تنور ده روشن
گرمي زندگي به مردم بود
سادگي بود و زندگي جاري
با نسيم لطيف صبح سپيد
عشق بود و بوي نان و تنور
نور ِخورشيد زندگي كه دميد
باد بود و ترانه از باران
زندگي ها چه ساده در جريان
طعم عشق و محبت و لبخند
سادگي بود و ارزش انسان
خانه هاي گِلي و خلوت ِده
زندگي بود و عشق بر سامان
نور ِخورشيد و ابر و كوه سفيد
قصّه را می دهم کنون پايان
سيدمحمدطباطبايي
(١) نام چند گونه از گياهان وحشي
بسیار زیبا و خاطره انگیز بود