انه ی دل 2.عارفانه عاشقانه575 باباباقر
تو را تنها و خندان لب، درون خانه می خواهم
برای شادی دل ها ، به زلفت شانه می خواهم
تو شمع محفلم بودی، تو را من در شبی تاریک
و خود را در کنارت همچو یک پروانه می خواهم
به سر دارم هوای تو ، دهم جان را به راه تو
منم دیوانه از بویت، تو را جانانه مستانه می خواهم
بیا یارا بغل واكن ، مرا در كنج دل جا ده
منم بى بال و پرمرغى، که آن جا دانه می خواهم
برفت از دست من این دل، شدم دیوانه من یارا
بیا یارا به پیشم من ، ز تو پیمانه می خواهم
تو من را کرده ای گمراه و سرگردان این عالَم
نشانی از تو می خواهم، تو را سلانه می خواهم
خدایا گم شدم درشب ، چراغ لانه می خواهم
ز تو رحمت در این دنیای بد ویرانه می خواهم
نمی بینم به دیدارت ، دگر شوقی به چشمانت
کرانه در نگاهت نیست، تورا شوقانه می خواهم
تو را می خواهمت اما ، مرا دیگر نمی خواهی
هوای مطرب و چنگ و می شاهانه می خواهم
به استشمام بویت تا به کویت می دوم هر شب
بزن چنگی تو ای یارا، دلی دوستانه می خواهم
در این ماتم سرا قلبم ، ز تو دارد نشان عشق
مرا اندر بغل جا ده، که من کاشانه می خواهم
به زانویت سرم برنه ، شفا جانانه می خواهم
تو را همواره خرم چون ،گل و ریحانه می خواهم
محمد_باقر_انصاری_دزفولی
سلانه : خرامان و با ناز و ادعا و آهسته و طمأنینه راه رفتن
دردانه : مروارید، عزیز ، سوگلی