يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
آخرین اشعار ناب بتول رجائی علیشاهدانی(افاق)
|
#کاسه_های_نجس
.
آیا دیگر دیر شده است؟؟؟
.
این دست های ما بود
که شیشه های رنگین را
به سنگ بی هوایی شکستیم
و به پرنده های زخمی خندیدیم
و زدیم کاسه ی هفت رنگ کهن سرزمینمان را
به صخره ی تعصب و جامه ی جهل در هم شکستیم
مشت در دهان خورشید زدیم
و لبخند را در جلوی چشمان همه در وسط خیابان دار زدیم
و آتش زدیم کتاب های ماه و دره و اسب و گندم را
و زدیم چنگ های خرافات را به گلوی ساز
و سیلی زدیم به باران
و پشت کردیم با هزار نفرین به جنگل
و شکفتن و پرواز
.
و حالا در دست های پنجره های متروک زده
غبار های مانده را باد می دهیم
و اشک هایمان را روی خیال کوچه های کودکی می ریزیم
و در پستوهای تنهایی بغض های زخمی را در دل شب
در جان دفتر ورق ورق می کاریم
و میزنیم به سنگ آه خاطر آیینه را
و دوباره رگ بیهوده گی مان گل می کند
برویم
از خر شیطان پیاده نشویم
بزنیم گلوی رودها را خفه کنیم
سپس در زیرزمین داری بیاراییم
بی صندلی آویز شویم
.
چرا که با دستِ ذهن های تاریک، مهربانی را کشتیم و لبخند را
و دست های پاک را در گور های بی نام دفن کردیم
با خون و پیراهن و زخم سرب های داغ
.
و کشتیم و کشتیم
هم نفس هایم مان را
هم شعر و ترانه و آواز مان را
.
حالا
از دور زانو را کتاب کرده ایم که چه
.
آخ چقدر سرم درد می کند
.
وقت چایی تازه دم هم را فراموش کردیم
و نگفتیم "دوستت دارم"
.
و چقدر مست بودیم
اعدام انسان ها را خندیدیم
و برای بوسیدن یک شعر عاشقانه لباس سوگ پوشیدیم
و خاک بر سر زدیم که کتاب مان را اشتباه خوانده اند
و تیغ های برهنه و تشنه در آستین
و کمر را در تاریکی زدیم به رگ های شعر و ساز و آواز و آزادی و هنوز،
سوار بیهوده گی می تازیم
تازیانه ها در مشت و تفنگ های مرگ در دست
و تیغ های شوم را به کشتار و تاراج زیبایی ها در آورده ایم
و هنوز با اهریمن قهقه می زنیم
و رنگ پلید داریم
و از زبانمان نکبت می بارد
و پشت تاریکی ها به عاشقانه هایمان تجاوز می کنیم
و با اذان به نماز آز می ایستیم
و بوی پول را سجده می کنیم
و خدا را هم سخره گرفته ایم با آیه های شوم
برای همسایه ها دایه نازنین تر از مادریم
و با سوره ایی ننگین حکم را به شکنجه و اقرار و ترور و کشتار می خوانیم
و پشت کرده ایم به خورشید
و به نیایش تاریکی ایستاده ایم و هر چه باران می خواند زلال،
ما گوشمان را گرفته ایم که آواز های کفر
ما را به پرتگاه می برد و تمام
.
آه
هنوز در دست های پنجره های متروک و زخمی و بی گلدان و بی پرنده و بی درخت کتاب آسمان را می ستاییم
و نمی دانیم کتاب دلمان چقدر زیباست
لبریز از لبخند ست
دریا دریا واژه ی عشق دارد
و جنگل جنگل مهربانی
و هنوز نفس هایم را
ابلیس می کشد
و هنوز....
.
کاش کاسه هیچکداممان نجس نبود
خون دل خوردم ازاین فنجان شعر و سوختم
شعله را خاموش کن من شعرمی خواهم چکار
۱۲ دی ماه ۱۳۹۸
|
|
نقدها و نظرات
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
بخوان آیه های محبت را لبخند لبخند و سفیری روانه کن به ژرفای جانها که عشق آورند و اندوه برند که دل ها را دیگر طاقت اندوهباری ها نیست .بغض قلم بیداد می کند و مرهمی نیست . جانا از جهان زیبایمان بگو و دریچه های نور را بگشا که بر اریکه ی دلها جز ارابه های امید چیزی به جولان نباشد ....درودتان مهربانوی آفتاب و لبخند قامت سرو بستان دلتان برافراشته و قلم نابتان هر روز درخشان تر . بداهه ی از دل برآمده ام تقدیم ناب نگاهتان🌹🌹🌹❤️❤️❤️ | |
|
عزیزی نازنینِ نازکدل و زیبا اندیشه | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درودتان استاد ارجمندم سپاسگزارم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درودتان استاد بخارایی ارجمندم سپاسگزارم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله باز هم سپاس ویژه دارم از شما استاد زیبا نگرم خامه قلمتان نویسا و سرو قامتتان سرسبز و پایدار 🙏🙏 | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
|
درود بر شما نام و یاد سرداران دلیر و شهیدان به خون خفته جاوید باد و ستاره عمر شما گوهر تباران پر فروغ و درخشان | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله شاگردی در مکتب بزرگوارانی چون شما باعث افتخار است جاویدنامان با آگاهی به جنگ با سیاهی می روند تا ما در روشنایی ها قلم فرسایی کنیم و پلیدی ها را آشکار کنیم خامه قلمتان حق نویس🙏🙏🌹🌹 | |
|
درود و سپاس بیکران از لطف شما عزیز بزرگوار ارادتمندم دل دریایی تان شاد و ایام بکام و روزگارتان نیک باشه انشالله | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حکیم سخن در زبان آفرین
درود بانو صنم نازنین!
دیروز در سفر بودم و وقتم تنگ بود.
امروز اندکی وسعت میدهم دیدگاهم را:
دلسرودهای است برخاسته از نای جان؛
سرشار از احساس ناب؛
و مملو از فکر و اندیشهی بکر...
همراه با استعارهها و تشبیهات دستِ اوّل و تامّل برانگیز.
باید بارهای بارها با ژرفای دل خواند و هر بار، در دریای مفاهیم نابش غرق شد و محتوایی بکر را به اندیشه نشست.
پیامِ شعرتان واقعیتی است که این روزها جاریست در لحظه لحظهی زندگیهامان.
حقیقتی است که ساریست میانِ شبهای تنهاییمان.
به احترامِ شکوهِ سخنتان سکوت میکنم و بیش نمیگویم.
گزینهی سبز را برابر دیدگان میگشایم؛ تا دشتِ سبزِ سخنتان را به نظاره بنشینند و با اندیشهای ناب بخوانند رازِ سرخِ شقایقِ دلِ شعرتان را و از آبیهای کلامتان، جویبارِ دلنوازِ مهر را با زلالِ محبّت، نرمه نرمه، نوازش کنند.
مانا باشید به مهر لایزالی
شاعرانههایتان ماندگار