ققنوس پرنده ای افسانه

از رویش ققنوس پرنده ای افسانه
لحظه‌های قشنگش میشود جاودانه

وقتی که باید بین بود و نبود خود را
بکند انتخابی خودش یا که بچه را؟

ققنوس افسانه ای بازم کاری بزرگ کرد
گذشت از جانش و آوازی را شروع کرد

ققنوس های محله ش با دوستای قشنگش
کنسرت و کردند آغاز با جیک جیکای مستش

بال و پر و نوکاشون جرقه ای به پاکرد
دور و بر ققنوس و جهنمی به پاکرد

سروصدای آواز وقتی رسید آخرش
اینو به یاد میاورد چی میومد برسرش

ققنوس اسطوره ای مثل همه قصه ها
باید کاری میکردش تا بمونه تو یادها

فکر قشنگی کردش دید از همه مهمتر
تو این بساط فانی فقط جونش هست بهتر

جون شو دستش گرفت منقارشو قوی کرد
تا که دراین بحبوحه نوکش آتیش به پاکرد

بال و پرش میسوختن اما لباش می گفتن
با لبخندی دلنشین میگفت همه جمع بشین

میسوزم و می بازم جونم به راه یاران
دین وجود و جانم هرسه فدای ایران./ 

 بابک قدمی واریانی"ققنوس" 
دوشنبه، یازدهم آذرماه یکهزاروسیصدونودوهشت.