ای کاش غم ،
به دور زمين و فلك نبود
بر گرد شمع ،سوختن شاپرك نبود
امد خبر به دوست كه پروانه بسوخت
اي كاشکی که آن خبراز قاصدك نبود
بعد از خبر به سوز بگريند دوستان
سوزی که در نوای نی و ني لبك نبود
در همين حوالي به دنيا امدي
در همين پايگاه بن بست چهار
در شرجي نمناك بوشهر
مانند نخلها
قد كشيدي
بزرگ شدي
پدرت از اسمان می گفت
و از پرندگان
و تو
عاشق شدي
سر به هوا
عاشق سر به هوا
زيباترين موسیقی ات
پرواز پرندگان
تو
دوست اسمان '
عاشق پرواز ،
سر به هوا ....
در لباس خدمت پدر
با اندام کودکانه ات
گم بودی
ولی بزرگ شدی
انقدر بزرگ
كه در قواره اين لباس در امدي
شكوفا شدي
سبز
سبز پوش
هم رنگ نخلها
همراه پرندگان
در همين حوالي پرواز كردي
در همين هواي شرجي
از ان كوچه بن بست
به اسمان رسيدي
بالاتر از نخلها
بر فراز كوهها
بالای دشتها
تا آن روز
آن روز تلخ
در همين حوالي
پرنده شدي
پروانه شدي
پر پر شدي
نخلها خميدند
بن بست چهار دنبال قدمهايت ،
گردان پرواز ؛ دلتنگ در فراقت ،
پايگاه ؛ داغدار غمت
و پروازت ؛ خاطره ای ثبت شده
در خاطر ما
پرواز كرده اي تو هم از بند اين قفس
اري زمين براي پر و پرواز تو كم است
تو زنده اي هنوز ، ولي كوچ كرده اي
اين كوچه بالِ كوچِ تو را بي گمان نبست
*****
اه يك يار دگر رفت سفر
با زهم رفتن يك يار دگر
زخم بر سينه ما بار دگر
آه پر پر شدن پروانه
واي يك غصه ي غمبار دگر
******
دل ما از غمت اتش باشد
سوز تو سوگ سياوش باشد
محفل از شمع وجودت خالي
ليك در خاطرمان تا به ابد
جاي خالي تو ، آرش ، باشد
سرهنگ خلبان محمدرضا ملکی - باتیس
شهيد خلبان آرش رضايي در پايكاه هوايي بوشهر به دنيا آمد.
پدرش پرسنل نيروی هوايي بود و به همين دليل آرش از همان کودکی به پرواز علاقه مند بود و پس از گذراندن دوره هاي مختلف خلباني ، جوانی كارازموده شد .
آسمان سرشار از حادثه است
و او در يكي از سوانح سخت با تمام مهارتي كه به خرج داد جام شهادت را نوشيد
اين شعر را با توجه به زندگي ايشان سروده و دکلمه کرده ام .
بسیار زیبا و حماسی بود
دروصف شهدای گلگون کفن این مرز و بوم