بالای برجک ، سرباز دور از مادر پریشان است
دلش غمگین و فکر بارش های بارانست
صدای آروزها می آید از گوشه برجک لرزان
اکنون وقت تعویض پست است پریشان است
وقت ترخیص می آید کمی صبر و تحمل کن
دعا خوشبختی این بار در دست مادرجان است
بخواب ای سرباز بی کس گریه را کم کن
که بعد خدمت یقین شغل خوبی فراوان است
مسوزان ای سر گروهبان قلب سرباز بی کس را
انگار همواره سرچشمه غم ظهر پادگان است
خبر آمد که دستان سربازی در سنگر یخ زد
دگر قطع امید از نامزد کرده اینجا بیابانست
بیا مادر ، این آخرین پست نگهبانی است
نفس در هوای سرد خشک و سوزان است
ببین چشمان مادر سوی در نگران است
برای عشق می نالد گویا عمرش به پایان است
الا ای مادربعد دو سال فرزندت مرد می گردد
دعای تو برای او پای برجک درمان است
با تیر چشم کمان ابرو لیلا این سرباز مجنون
چشم مست نگهبان در انتطاردختری ازخیابانست
غروب تلخ پادگان ، فرو رفته نیزه در دل غربت
دست در جیب یخ شد بادسرد با هوا رقصان است
سلامم بر تو ای فرزند بی مادر ای صمد جانم
شمس چون فراقت در سوگ تو بسیار نالان است