چشم تو

خالق آفاق که همه زیبایی جهان را در چشم تو کرد
فروغ  نگاهت خاموشی جهان را بسته به پلک تو کرد
برمشام مردمانی که سرخوش میشوند با عطر گلاب
بر ما هرگز نرسید بوی گلیُ محو شمیم جان تو کرد
آنان که ندارن تورا کارشان هروز شده حسرت و آه
چه اقبال خوشی که چنین لعبتی را معشوق تو کرد
حافظ و خیام که چنین خوانند از طرب و جام شراب
برحذر از تلخیُ شرنگ شهد لبانت ما رامست تو کرد
گر ریسمان سازنده فلک شد باد وآب و آتش وخاک
ما گیر آن موی سیاهت بنده تار و پود زلف تو کرد  
یکسره زلف پریشانُ شیرین لبُ گیرایی چشم وصف تو شد
نه فقط ظاهر زیبا بل باطن پاکت این دل را در بند تو کرد
بگمانم  ایزد منان خرج تو کرد هر در چنته داشت و نداشت 
شاید مجنون شدم که در هیچ کس ندیدم یا مَلِک فقط نظر به تو کرد
آن شاعر گمنام که اه و ناله ی شیدا ایش شد مرثیه
جانم فدایت،اولین و آخرین غزلش را تقدیم به تو کرد
حال که آراز راز دل خود به تو گفتُ شعله عشق به جانش افتاد
تو ای شهر بانو سرورُ آذر روح زندگی مرا محتاج به لبخند تو کرد

#آراز_نامی