روزی می رسد می فهمند،
معنای سکوت و فریاد مرا،
معنای سروده ها و نوشته های مرا،
معنای اشک و لبخند مرا،
معنای پیاده قدم زدن های مرا،
معنای دعا و نفرین مرا،
آنها که قضاوت می کردند مرا....
اما افسوس و صد افسوس که بسیار دیر خواهد بود،
شاید دیگر نتوانم آنها را ببخشم،
شاید دیگر در این دنیا نباشم که بتوانم ببخشم،
چگونه می توان خدا بود و از دل آدم ها خبر داشت؟
چگونه می توان با خواندن یک شعر یا یک خاطره پی به احساس و اعمال و شخصیت انسان ها برد؟
آیا انسان اینقدر موجود ساده ایست که با یک نگاه قضاوتش می کنید؟
برچسبش می زنید؟
و بعد از آن به هوش و ذکاوت و حس ششم خود می بالید؟
هرگز هرگز،
اشرف مخلوقات چنین چیزی نیست!
هیچ گاه اهل قلم را قضاوت نکنید،
آنها احساسشان قوی است و تخیلشان قوی تر،
هر آنچه را که می سرایند حتما تجربه نکرده اند
آنها خوب می بینند و خوب درک می کنند،
آنها می توانند خود را
هم جای عاشق بگذارند و هم جای معشوق
هم جای فرشته بگذارند و هم جای شیطان
هم جای مظلوم بگذارند و هم جای ظالم
می توانند داستان هایی را شرح دهند
که هرگز در دنیای مادی به وقوع نپیوسته است
آری هیچ گاه انسان ها را قضاوت نکنید، مخصوصا شاعران را
ما اهل قلم بیشتر در دنیای خیال سیر می کنیم تا در دنیای مادی
چه بسا که دنیای ما به واقعیت نزدیک تر باشد تا دنیای شما
گویی الهام می شود
که چه بگوییم و چه بنویسیم و
بعد از آن آرامشی سرتاسر وجودمان را فرا می گیرد
وقتی شعری را می خوانید
به حس و حال شاعرش نیندیشید
به شعرش بیندیشید
شاید روزی شما هم شاعر شوید
نوشتن بهترین رسم انسان است
و قضاوت نکردن بهترین خلق انسان
پس قضاوت ممنوع
((بیست سال است که شاعر شده ام
سر حق گفتم و عاقل شده ام))
بدرود
شاعرانههایتان بر دوام