دورادور،
وصفش را شنیده بودم؛
امّا،
ندیده بودمش...
ندیده بودمش؛
امّا،
ندیده،
دوستش داشتم؛
ناخودآگاه،
عاشقش بودم...
وقتی،
دیدار میسّر شد،
با نای احساسم دریافتم،
بِه از آن است،
که میپنداشتم!
خوبتر از آن است،
که در خیالم بود...
با تمام وجودم فهمیدم،
در این خفقانِ بیهمنفسی،
دریای وجودش،
همه،
موجِ مهر است؛
هواست؛
هوای عشق و،
اصلِ نفس است...
🍃🌸🍃
کشیدم، در خیالم، نقشِ مبهم،
از احساسِ روان، در سینه هردم!(۱)
.
تصوّر کردمت، در باورِ خویش،
به سانِ نوگلی، شادان و خرّم!
.
وَ نقّاشی نمودم، چهرهات را،
میانِ پیچکی، پر پیچ و پرخم!
.
در اوجِ لحظههای مهرورزی،
به پیوسته؛ به همواره؛ دمادم!
.
شروعِ کارِ دل، نامِ خدا بود؛
به نامِ ایزدِ دانای اعظم!
.
میانِ لحظههایم، مهر جاری؛
وَ پایانِ سرایشهای دل هم!
.
زمانی که، شدم، لبریزِ عشقت؛
وَ شد مهرت فقط، همّ دل و، غم،
.
کشیدم، با تبِ احساسِ سینه،
تو را، در دفترِ آغوشِ قلبم!(۲)
دگر، هرگز نخواهی رفت، بیرون،
از این سینه؛ از این قلب و، از این دم!(۳)
هوایم، با تو شد حالا، پر از مهر؛
نفس هستی و با تو، میکشم، دم!(۴)
زهرا حکیمی بافقی (الههی احساس)
*پ.ن:
۱و۳و۴_ واژهی «دم»، در مصراع دوم بیت نخست؛ یعنی: لحظه؛ در مصراع دوم بیت نهم، به معنی خون و در مصراع دوم بیت پایانی، به معنای نَفَس است؛ درنتیجه دارای آرایهی جناس تام است.
.
۲_ در بیت هشتم، «دفتر آغوش»: اضافهی تشبیهی؛ تشبیه بلیغ.
فعل «کشیدم»، دارای ایهام است:
الف_ در آغوش کشیدن. ب_ نقّاشی در دفتر کشیدن.
بدیهی است که «کشیدن»، در مصراع اوّل بیت نخست، به معنی نقّاشی کشیدن و در مصراع دوم بیت پایان، به معنای نفس کشیدن است.
در خیال نقش مبهم کشیدن: کنایه است از تصوّری خیالی.