جنون 🌹
دیوانه و ویرانه ی این شهر شدم من
از عالم و آدم زده و قهر شدم من
افسونگری و ماهی و جانم به فدایت
انگشت نمای همه ی دهر شدم من
دست من و دامان و تو و عشق و وصالت
هر دم بخدا این دل من می رود از دست برایت
گیسوی تو آتش زده این جان و دلم را
دارد به جنون می کشد آن چشم خمارت
دلداده ام و عاشقم و چشم به راهت
مستم بخدا مست همان چشم سیاهت
بر من تو ببار ای سروپایت همه خوبی
مستم کن از آن چشم و از آن جام شرابت
#مژگان_بختیاری (پرتو)
____________________________
خستگی🌹
دارم خستگی رو نفس میکشم
تو شهری که چشماشو روم بسته بود
همون شب که بارون زد از چشم تو
یه مرد آرزوهاشو میکرد دود
دارم راه میرم تو چشمای تو
تو اون قاب عکسی که مونده رو میز
من از زندگی سیرم اما ببین
هنوزم برام بهترینی عزیز
هوس کردم امشب بخونم برات
با حالِ بد و اشک و گیتار و درد
یه دنیا دلم پر شده از سکوت
تو رو جون دوتاییمون برگرد
تو رفتی از این خونه اما دلت
میدونم که اینجاست پیش منه
یه روز برمیگردی به دنیای من
میدونم میای و دلم روشنه
#مژگان_بختیاری (پرتو)
بسیار زیبا و شورانگیز بود