على آنكه تمام عرشيان مدهوش نجوايش
گهى مدهوش والشمس و گهى هم و ضحاهايش
و مىزد آسمان بوسه به خاک زير پاهايش
رياح و ابر و باران مىستايد نام زيبايش
بگويم ياعلى تا ختم قرآنى دگر گيرم
جواز عشق را از درگه خيرالبشر گيرم
سرش را میگذارد روی سجاده، غريبانه
و محراب اشک مىريزد در آغوشش يتيمانه
زمین و آسمانها شد پس از آن لحظه، غمخانه
زمان از غصه مىگردد به دورش مثل پروانه
تمام خانه شد لبريز عطر ياس و دانسته
كه گويى سوى زهرا مىرود آهسته آهسته
خدا از عرش آمد تا کنارش چون طبيب آن شب
ملائک هم كنارش خواندهاند أمن يجيب آن شب
حسين آمد به بالينش، که آمد عطر سيب آن شب
نگاهى كرد سوى حضرت شيب الخضيب آن شب
نگاه خستهی او غرق در درياى ماتم شد
غروب كربلا در پيش چشمانش مجسم شد
على مىرفت و مىدیدم كه اركان هدى میریخت
و اشک ذوالفقارش کنج خانه بیصدا میریخت
يدالله است و لاله از دو دستان خدا میریخت
و باران غم از بغض غريب مجتبى میریخت
على، آرى على تنها صراط المستقيمم شد
على تنهاترين مظلومِ مظلومان عالم شد
بسیار زیبا و هنرمندانه بود
اجرتان با بی بی دو عالم