جمعه ۲ آذر
دختری طلا شعری از غلامعلی بهروزی
از دفتر شیراز من نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۱ ۰۹:۴۶ شماره ثبت ۷۴۰۲
بازدید : ۷۴۷ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب غلامعلی بهروزی
|
روزی که باد ، حلقه به دور خود کشید
باورش نبود ، که تلخ هم ، شِکر شود ، به روزگار
در فصلِ بی خزان ، چو برگ
به سنگ چینِ کوچه های دل ، به خون رسید
سِکَنجِبین به تُنگ بلور، شکوفه به یاد تو ، شیرین چو تلخ
بگذار ، همسفر شوم من این بهار، با بهار
تا بوی آشنا ی رنگ بگیرم ، سراغ
حباب تو باران چو دختری طلا
در باغ ، پشت پنجره
به ایوان نشسته خیالِ من
بر بالِ کبوترِ خوش رنگ نقش تو با ناز می کشید
با بودن مجال ، پیام می دهم به باد
بنفشه بر لب حوض خشکید ه ، من به آه
گر چه یاد تو دست ، از سر ما نمی کشید
لجاجت دل شد ، که عارضم به باد
کاین رسم ناخوش گیسو ، پَر خورشید ، به دست باد
به دل ، نشسته ، تو آهنگِ آینه ، زن چه می کنی
دستم رها به دشت ، زمانه بی تو به آتشم کشید
فردا که قیامتی شود به پا
مجنون سحر تو لیلا ، شکوفه می شود به دست ، بیا
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.