ای نسل جگر سوخته ی حضرت آدم
ای سلسله ی ماتم و هر درد در عالم
ای مردم افسانه ی نیکوی گذشته
ای مردم افتاده به صورت به روی غم
ای من بفدای زن ومردش که چنین شد
ای طایفه ی خون به دل و دردِ معظم
ای مهد دلیران و بزرگان جهانی
ای زخم زبان خورده ی صد دیو مسلَم
افتاده به جانت خوره و می خورد از تو
ای وای ازین بخت نگون گشته ی مبهم
لعنت به هرآنکه به دلت کرده سبب غم
لعنت به هرآنکه نفست را زده بر هم
مُردم بخدا ای که مرا پیر نمودی
مردان وطن برده و زنجیر نمودی
در هر طرفت قافله ی زخم نشسته
اقشار وطن خسته و درگیر نمودی
پرونده ی شرمندگی ات را نکنی باز
این را سند جامع تقدیر نمودی
برروح و روان تو بیافتد اگراین غم
بر قوم ستمدیده که تعبیر نمودی
برظلمت این فاصله ها ریشه دواندی
بر منفعتت چاره و تدبیر نمودی
لعنت به هرآنکه به دلت کرده سبب غم
لعنت به هرآنکه نفست را زده بر هم
من منتظرم منتظر روز ظهورم
تا لحظه ی دیدار تو ای شاه صبورم
بر خاک نشستم ولی از تو نبریدم
با طعنه و سرنیش شکستند غرورم
اینجا قفسی تنگ شده ای گل نرگس
بر کفر و ستم خورده گره روی عبورم
از خیمه ی سرسبز جدا گشته ام آقا
از عطر دل انگیز تنت سخت بدورم
دیگر نفسی نیست نگارا مددی کن
دلواپس و آشفته ی ایام حضورم
لعنت به هرآنکه به دلت کرده غم
لعنت به هرآنکه نفست را زده بر هم
راجی
شعرهایم جاودانه خواهند شد.
پیش تر از انتقادات سازنده ی اساتید گرانقدر
و لطف دوستان گرامی سپاسمندم ..
زیبا سرودید