گروهِ سنی ب
چَن ماهی بود قلقلی، بود کلاسِ اوّلی
ولی چه فایده کارش، تنبلی بود تنبلی
مامان هر روز صبحِ زود، با یه صدای کلفت
با غصه و دعوا و، با داد و فریاد می گفت؛
دیر شده و دیر شده، ساعت شده هفت و نیم
پاشو پاشو که دیره، پاشو که زودتر بریم
باز دوباره دیرت شد، بچه ها رفتن همه
فقط تو موندی خونه، رفتن همه مدرسه!
مثِ همیشه بازم، دیر می رسی قلقلی
زود باش دیگه بچه جون، بسّه دیگه تنبلی!
قلقلی با خستگی، لَحافِش و کنار زد
خمیازه ای کشید و
خواهش و باز شروع کرد...
-مامان دارم پا می شم، خودم می دونم دیره
بذا یه کم بخوابم، فقط یه کمی دیگه...
- فقط یه کمی دیگه، ساعت داره هشت می شه
اگه که باز دیر کنی، قلقلی آبروت می ره...!
قلقلی طبقِ معمول، دیر رسیدش مدرسه
از سوراخِ در دیدش، خانوم داره درس میده
• مثلِ همیشه در زد...
تَق و تق و تق، تق و تق
خانوم منم قلقلی
خانوم با دعوا گفتش،
کردی بازم تنبلی...
قلقلی با خواهش و با التماس یکسره
می گفت خانوم ببخشید، این دفه ی آخره...
خانوم معلم دیگه، قلقلی رو راه نداد
قلقلی رو تحویلِ، دفترِ مدرسه داد
☆☆☆
مدیر با اَخم دستشو، به زیرِ چونه گذاشت
تصمیمِ جدی واسه، اخراجِ قلقلی داشت
ناظم یه بار زیرِ چشم، قلقلی رو نِگا کرد
با تلفن زنگِ واسه، مادرِ قلقلی زد!
توی دلِ قلقلی، غوغا بود و وِلوِله
خدا خدا می کرد که، حل بشه این غائله
☆☆☆
صدای زنگِ تفریح، از توو حیاط بلند شد
ناظم یه پرونده رو، پیشِ میزِ مدیر بُرد
انگار واسه قلقلی، اصلاً نمی گذشت وقت
پیشِ همه توو دفتر، آبروی قلقلی رفت...
توی همین گیر و دار، مادرش از راه رسید
خیلی شدش ناراحت، قلقلی رو وقتی دید!
قلقلی گریه اُفتاد، زار می زد و زار می زد
فِک نمی کرد که باشه، یه روزی بچه ی بد
خلاصه با خواهش و، با التماسِ همه
قرار شد از مدرسه، این دفه اخراج نشه
قلقلی قول دیگه، عالی باشه همیشه
شبا زودتر بخوابه، تا صُبِ زود بیدار شه
قلقلی توو مدرسه، بچه ای شد نمونه
فهمید که نظم و ترتیب، راحته و آسونه
دیگه از اون روز به بعد، به زیرِ چرخِ کبود
قلقلیِ قصه مون، هیچ موقع تنبل نبود.
۱۳۸۲/۴/۱۴
۱:۴شب
بسیار زیبا بود ند