« به نام خدا »
مِهربان میدیدَمَش اَمّا دِلَش از سَنگ بود ؛
خنده هایِ دِلفَریبَش "حیله و نِیرَنگ" بود !
اِعتِمادم را چه زود از دل سِپُردن "سَلب" کرد ؛
پایِ او در "عاشقی" از اِبتدا هم "لَنگ" بود !
"مُتَّهَم" وقتی که با تحقیق "مُجرِم" میشود ؛
تازه میگوید تَمامِ این جَرائِم « اَنگ » بود !
قلبِ من بیزار شد از نامِ "عشق و اِشتیاق" ؛
گرچه خود روزی در این هنگامه پیشاهَنگ بود !
قدرِ "زَر" امروز از "اِنسانیت" بالاتر است ؛
کاش در بَعضی تَفَکُّرها کمی "فرهنگ" بود !
غالباً "عَقلانیَّت" مَغلوب میشُد پیشِ "عشق"...
هر زمان مابینِ "اِحساسات و مَنطِق" جَنگ بود !
من به پایِ "عَهدِ" خود ماندم پس از او سالهاست ؛
چون که در قاموسِ من پیمان شکستن « نَنگ » بود !
زَخم خوردن از "خودی" تاوانِ صادق بودن است ؛
« تا اَبَد باید از این " ناپُختِگی " دِلتَنگ بود » !
"جامِ مِی" را بعد از این "اَبیات" سَر خواهم کشید ؛
تا بگوید شاعری "مَدهوش و گیج و مَنگ" بود !!!
« مهران اسدپور »
بسیار زیبا و جالب بود