گروه سنی ج - د
دهکده ی قِل قِله رود،
یه آسمونِ آبی داشت...
توو مزرعه، ننه پری،
سبزیِ خوشمزه می کاشت
ننه پری،از یکی از شَهرای آلوده به دِه اومده بود...
از دود و دَم فراری و
از راهی دور اومده بود!
عاشقِ بوی نونِ دِه، تنورِ داغ و آبِ سرد
شُرشُرِ آبِ چشمه و هوای خوب، دار و درخت،
پرنده ها، چَرنده ها
صفا و زیباییِ رود...
یه دشت و آبیِ کبود...
*****
ننه که روی ناخنِ دست و پاهاش،
روی موهاش
به تازگی، رنگِ حنایی زده بود
صمیمی و زِبر و زرنگ،
خیلی قشنگ
یه قُل دوقُل بازی می کرد با بچه ها...
حیوونا رو هر جوری بود، راضی می کرد!
بعدِ نماز، می رفت حیاطِ پشتی و
به مُرغا آب و دون می داد
گاو و بُزی رو می دوشید
مَشکه می زد، توی حیاط...
*****
توی خونه، هر چیزی داشت
ماست و پنیر، دوغ و کره
سرشیر و ریحون و تره...
هر چی که داشت، یه کم از اون و برمی داشت
به فُقرا کمک می کرد...
با یادگارِ مادرش، گندم و آسیاب می کرد
وقتی که نیم دونه می شد،
ظهرای پنج شنبه با اون، ترخینه دوو درست می کرد...
همیشه دَم دَمای عصر،
وقتی نونِ تازه می پخت
وقتی که، بوی نونِ داغ، روستا رو یک جا بر می داشت...
با سفره و ترخینه دوو،
نون و کره،
سرشیر و ریحون و تره
اَهالیِ دهکده رو خبر می کرد...، یه مهمونی به پا می کرد...
قصه می گفت برای بچه های دِه
از تهِ دل، دعا می کرد
خدا، خدا، خدا می کرد...
دلش می خواست
تمومِ بچه ها یه روز
از سیاهی و دودِ شهر
خونه های تاریک و تنگ
شلوغی و سر و صدا، رها بشن
بیان به ده، به کوچه ها، پس کوچه ها
حیاط های بزرگ و باز
با اردک و جوجه و غاز
تمومِ روز، صدای گنجشکای ناز...
آب و هوای سالم و خوب و تمیز!
هِی بودوئَن، هِی بپرن
برن بالا از روو درخت
با مرغا و با خروسا،
پرنده ها، چرنده ها بازی کنن
توو صحرا و توو مزرعه، میونِ باغ
با میوه های تازه و خوراکیای خوشمزه
روو سنگ و خاک و ماسه ها، شادی کنن
روو برگای تازه یواش دَس بکشن
چشماشون و ببندن و
گل های ناز و بو کنن
*****
با هلهله، برن بالا از روی کوه، بیان پایین
از روی دامنِ گُلا، از روو چمن، روو سبزه ها
قِل بخورن روو شیبِ دشت...
دستاشونو وا کنن و بچرخن و
از روو زمین، با خنده پروازی کنن...
*****
با کاغذِ رنگی و با قیچی و چسب و با حصیر
فرفره های خوشگل و رنگ و وارنگ
فوت کنن و
فرفره رو برقصونن
همدیگه رو با قلقلک بخندونن...
بادبادک و رها کنن تا آسمون
تا دلِ ابرای سپید
همونجا که میشه صدای مهربونِ دنیا رو شنید...
*****
اَلَک دولَک با لِی لِی و طناب کِشی
کُشتی و زوو،
بند و خَرَک
عروس خانوم، با چارقَدِ قرمزِ نو، روی الاغ...
یه رقص و پاکوبیِ مَشت...
با دَف و طَبل و نی و تشت...
داد بکشن کنارِ کوه
دست و پاشون رو بکنن، توو آبِ سرد و پاکِ جو
آب بپاشن به همدیگه
تابستونا شنا کنن، توو برکه و سراب و رودخونه ی ده
مسابقه... مسابقه...
*****
ننه پری آرزو داشت،
تا بچه ها، پشتِ دیوارای گِلی
قایم موشَک بازی کنن
دنبالِ همدیگه توو باغ بگردن و دالّی کنن...
بینِ دو تا، درختِ بالا و بلند
طنابی رو ببندن و تاب بخورن
انرژیِ بچگی رو خالی کنن...
تا می تونن، شادی و خوشحالی کنن...
*****
دهکده ی قل قله رود،
مثِ تمومِ روستا و دهکده و آبادیاس!
جای تمومِ شادیاس!
میشه که از، طراوت و تازگیاش،
اهالی و مهر و وفاش
لَهجه و هم حال و هواش...
یه دنیا شعر و خاطره،
با قصه های خوب نوشت
توو دهکده نفس کشید،
جونی گرفت...
*****
نیمه شبا
روو پشتِ بومِ خونه ها
به آسمون خیره شدو
ستاره ها رو خوشه کرد...
نزدیکِ صُب، وقتِ اذان
موهای خورشید خانوم و
تا وقتی که بیدار بشه، شونه ای کرد...!
*****
دهکده ی قِل قِله رود،
یه جاییه مثِ بهشت...
پُر از فراوونی و آرامش و زیبایی و کِشت
بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد