چهارشنبه ۲۸ آذر
منی که در من هست را نمی شناسم شعری از فرحناز راسخ
از دفتر گم گشته نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۹۸ ۲۳:۵۸ شماره ثبت ۷۲۸۰۹
بازدید : ۵۹۹ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب فرحناز راسخ
|
منى كه در من هست را...
"من" نمى شناسم
از من دور هست...
چقدر طولاني بود
صف زندگي در من
و من خسته از اين صف طولانى...
به كجا بايد رفت .....
تا پايان يابد اين صف...!
شادى ها ، غمها
و ...
امروز حوض هايي پر آب با پوششى آهنين...
تا آبها فرار نكنند! جارى نشوند ! و تن شوى كسى نباشند ...
چقدر خنده ها باامروز تفاوت داشت ...
خنده هادر اكنون بودند و امروز...!
اشكها شوينده هاى خوبى بودند
كه صيقل ميداند و مى گذشتند
خانه ما نزديك بود ... خيلى نزديك به خانه ى خدا ...
در كه ميزديم فورا درباز مى كرد مي آمد بازى...
ابرها را هر جا ميخواستيم مى كاشتيم ...! خورشيد رادر كاسه بلورين پرآبى مى گذاشتيم تا خنك شود...!
آدمهاى آن روزها سفيد بودند يا سياه
رنگارنگ نبودند...!
قصه ها در تنمان حل ميشدوخود قهرمان قصه مي شديم
پرنده ها در آشيان قلبمان تخم مى گذاشتند و از تمام اين روزها ...
شايد تنها ...!
شب مانده فقط شب
از کتاب زخم قلم اشعار فرحنازراسخ
|
|
نقدها و نظرات
|
درود وسپاس بر استاد استکی نازنین و بزرگوار | |
|
سپاس جناب اسماعیلی نازنین | |
|
درود جناب تنهایی بزرگوار سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و شورانگیز بود
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد