سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        دل به دریا نزدی چون که خود اقیانوسی

        شعری از

        سید رضا موسوی

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۱ ۰۷:۴۳ شماره ثبت ۶۹۸۲
          بازدید : ۸۷۴   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید رضا موسوی

         

         

        فقط ای اشک امانم بده تا من نفسی روضه ز مقتل بنویسم. به گلوگاهِ نَفَس هرز که افتاد یکی بغض ِ فروکش نپذیر از سر اکراه منم بغض فرو خوردم و گفتم بزنم سینهء پُر ابر نگاهم به رگ و ریشهء احساس تو و گریه کنم باز.... و آغازِ سخن با تو صحیح است خدای دو جهان ایزد یکتا که ممالک و ملائک همه مخلوق تو  و  کُن فَیَکون  ات  همه بالا و تو والا همه عالی و تو اعلا ؛ آه ای قادر مطلق به جلال و جبروتت به جهانتابی ِ مهر ملکوتت به شب روشن ِ از آیت نورت قسمت میدهم این عبد حقیرت بپذیری ، که به دنبال رضای تو درِ خانه ارباب شهیدان به گدایی بنشینم.....قدمی سوی تو برداشت ابوالفضل و نگاهش به تو که غرق عزا بر دل خاک ِ وسط "کوچه" نشستی و گِل اندود شد اطراف تو از اشک زلالت به ضمیرش همه غوغا که بپرسم!؟ ولی این بار دلش را به تو زد با مدد از حضرت دریا و به صد مهر صدا زد که أخی سال پی سال نگاهم به شما بود و تو را مدح کنان کوچه به کوچه به ثنا گویی حق دیده ام اما تو بگو این چه بلایی ست که این "کوچه" تو را اشک کند حضرت باران توی سلطان بنشینی و به پهنای بیایان همهء ابرِ تنت را تو بباری به دلِ تیرهء این خاک بگو ای نَفَست پاک. گفت آن تابش مهتاب که من با تو چه گویم تو بخوان از من و از اشک زلالم ....که نبودی.....که ندیدی ....که چه کردند در این کوچه ء باریک در این رهرو ِ تاریک به خورشید جهان انسیهء حوریهء حضرت مولا . ابوالفضل نبودی که ببینی حَسَن از غیرت و غصه وَ در آن لحظهء کوتاه هر آنقدر که نیرو به تنش داشت  به قَدَّش بِکشید از نوک پا تا  نخورد سیلی ملعون به شقایق  و ندیدی که دقایق سپری میشد و ما پیر شدیم  از غم مادر.آ ه، عباس نبودی که ببینی پدرم گفت به ما :ساکت و خاموش. کسی گریه نمیکرد. همه در سینهءفریاد فرو رفته ولی باز کسی گریه نمیکرد.... آه... ای داد کسی ضجه نمیزد ....پدرم غسل که میداد کسی مویه نمیکرد ....آه عباس ببین من به زمین خورده غرورم  و چو سیل از چه نبارم؟ رمقی بود که آن هم به دلِ آتش یک خانه و یک در به فنا رفت.... گفت عباس به او : خون خدا جانِ کمم نذر دو چشمان شما می رسد آن روز که آنگونه بگیرم نفسش را که ندیده،نه شنیده عربی مثل و مثالش به خدا منتقمش می شوم ارباب که این وعدهء رجعت چه نکو بود مرا حضرت مهتاب . مگر می شود این گونه بریزند و بسوزند و بِبُرَّند و کسی هیچ نگوید؟ به خدا میرسد آن روز که من تیغ فشارم به رگ پست همان کس که غلافش چو اصابت ...

        آه ای اشک امانم بده تا من بنویسم.

        ادامه دارد انشاالله

         سید رضا موسوی

        عنوان شعر به پشت کردن به دنیا توسط خاندان نبوت اشاره داره و سلامتی استاد م.ی  لولی وش آرزوی این روزهای من شده

        التماس دعا

         

        8/2/91

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        سید رضا موسوی

        ،

        ستاره حیدری

        ،

        حوریه هاتف

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4