جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب سید رضا موسوی
|
برگ تقدیر من آنقدر درخشید که سوخت
مادرم روی لباسم دو سه تا قافیه دوخت
بی تو در روز و شب از غصه ء تکرار شدن
رد شد از روی من احساس تل انبار شدن
کنج یک زاویه از دید تو با شَک به اتاق
مینوشتم دو سه خط حادثه با لحن کلاغ
قاصدک نیست وگرنه کَلکم تکراریست
چه پری و چه دمی گفتن من اجباریست
آخر از بودن من فرصت یک ثانیه رفت
ذهن شاعر شده ما طرف قافیه رفت
دست برد از سبد حافظه بیتی ببرد
از دکان دلتان بلکه صفایی بخرد
دید در قلب شما یکسره بازار ریاست
مشتری هم که نگو دربه درِ کار ریاست
دید مثل زن هرجایی و نمرود شدی
از قضا دَمپَر یک جمع پر از دود شدی
رفقایت همگی شاعر اشعار سیاه
صفت غالبشان گفتن افعال گناه
به تماشای لجن زار شما خیره شدم
بعد از آن بود که بر درد دلم چیره شدم
گفتم از قلب که او لایق من نیست که نیست
جای خالی کسی هست ولی کیست که نیست؟
هرکسی جز تو مرا تا به خدا میخواهد
هرکسی دیده تو را از تو مرا میخواهد
ول کن این شعر سیاه و دل بیمار مرا
نامه دادم به خودم خواهش دیدار مرا
دلم از درد تو در سینه کمی پوسیده
لب ساحل دل طوفان مرا بوسیده
باد شیرین غزل زد که هوا پائیزی ست
خودرو را جاده بغل زد ...که کجا؟؟.....
ایست داد از طرفی محکمه وجدان مرا
حکم داد از دو طرف ریزش باران مرا
اشکهایم همگی جاده چالوس شدند
خاطراتِ تو برای دل من لوس شدند
گفتم ای کاش نمیرفتی از این راه خراب
کاش میگفت ...
وَ میرفت....
به دنبال سراب
بیخبر رفتی و الهام غزل های پر از آه شدی
شوکه شد چشم حسودان....
......................................تو چقدر ماه شدی!
روی اشعار من و دفتر من مانده هنوز
بوی این وسوسه در بستر من مانده هنوز
باز هم گول تماشای تو را میخوردم
چوب ماندن به تمنای تو را میخوردم
قصهء جادوی چشمان تو را می خواندم
خط به خط وسوسه را از سر خود می راندم
باز هم عقل که آمد به تماشای به سرم
مادرم بود...صدا زد .......که کجایی........پسرم!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جیغ ترمز به سراشیبی احساس زدم
به خودم عطر پر از خوشگلیِ یاس زدم
عسل چشم تو با قافیه ها رفت ولی
غزل چشم تو با قافیه ها رفت ولی
رفتنت خواسته قلبی جمع ِ من و من!!
بی تو پروانه شدم در دل شمع ِ من و من.....................
من همان رستم دستان و همان گور کَنم
من همان روضه باران و همان سینه زنم
برو انگار نه انگار شدی قاتل من
شاکر از نعمت شیرین فراموشیِ تن
رفتنت قصه من را به تنش میمالید
از من و دیدن من هم به خودش میبالید
کاش مضمون نگاهم دو سه خط بود ولی
حرف دارم به خدا دیر شدم زود ولی....
ولی بی ولی ...شعر تموم شد آق رضا
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود و آفرین آقا رضای نازنین.
دستمریزاد برادر ، گل کاشتی..
پرفروغ باشی و درخشان.