سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        سراب عشق

        شعری از

        عظیم شفاعت

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷ ۰۰:۲۳ شماره ثبت ۶۸۵۸۰
          بازدید : ۶۹۶   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عظیم شفاعت

        دختری بودش در اینجا شاد شاد
        پر نشاط و پر هیاهو همچو باد
        در سراشیبی کوچه میدوید 
        گه به این سو ، گه به آن سو میپرید
        همچو بلبل نغمه خوان بود از سحر 
        از سرای عاشقان کردش گذر 
        روزها آن دختر شیرین زبان
        سرخوش از شور جوانی نغمه خوان
        میدوید و شادمانی می نمود
        همچو بلبل شعر شادی می سرود
        دست تقدیر و قضا راهش ببست 
        بلهوس مردی به راه او نشست
        دختر زیبای شهر شعر ما
        عاشق آن مرد شد بی انتها
        هر چه گفتش پیر شهر ما به او
        بر حذر باش ای عزیز از این عدو 
        بی ثمر بود و بشد اندر سراب 
        چشمهایش بسته بود و شد به خواب
        دخترک عاشق شد و دیوانه وار 
        شد به راه مردکی بس نابکار 
        بی خبر از زشتی افکار او
        در سراب عشق کردش جستجو 
        زشتی افکار مردک را ندید
        شد اسیر فتنه های آن پلید 
        رفت اندر خانه آن نابکار 
        تا که زشتی عاقبت آمد به بار 
        بعد آن شب دخترک دیوانه شد 
        در میان کوچه ها بی خانه شد 
        شادمانی رفت و غم آمد به بار 
        گرد پیری شد به مویش آشکار 
        دیگر این دنیا برایش تنگ بود 
        زندگی با او همی در جنگ بود 
        کاخ آمالش بدیدم شد خراب 
        آرزو هایش بشد همچون سراب 
        تا شبی سرد و سیه آن دخترک 
        تیغ بر رگ زد بمردش نیمه شب 
        آری آری، دختر شیرین زبان 
        کز صدایش، کوچه بودش نغمه خوان
        تیغ بر رگ زد زِ نامردی چِنان 
        کاسمان بارید از دست زمان 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        کبری یوسفی
        پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷ ۱۳:۳۳
        به به درودها
        بسیار زیبا می سرایید
        خندانک خندانک خندانک
        عظیم شفاعت
        عظیم شفاعت
        جمعه ۱۱ آبان ۱۳۹۷ ۰۳:۳۲
        با سپاس فراوان
        ارسال پاسخ
        همایون طهماسبی (شوکران)
        پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۷ ۲۲:۳۲
        درود تان جناب شفاعت گرامی
        بسیا زیبا و دلنشین و روان سروده اید
        قلمتان جاری و سبز
        خندانک خندانک خندانک
        عظیم شفاعت
        عظیم شفاعت
        جمعه ۱۱ آبان ۱۳۹۷ ۰۳:۳۰
        سپاسگذارم
        ارسال پاسخ
        سعید چرخچی
        جمعه ۱۱ آبان ۱۳۹۷ ۰۲:۰۷
        هزاران درود و هزاران احسنت بر شما
        همیشه سبز و همیشه شاعر باشید
        در پناه خالق منان
        خندانک خندانک خندانک
        عظیم شفاعت
        عظیم شفاعت
        جمعه ۱۱ آبان ۱۳۹۷ ۰۳:۲۹
        سپاس استاد
        ارسال پاسخ
        علی حسن پور
        جمعه ۱۱ آبان ۱۳۹۷ ۱۹:۱۳
        چقدر این شعر زیبا بود
        احسنت استاد احسنت
        عظیم شفاعت
        عظیم شفاعت
        جمعه ۱۱ آبان ۱۳۹۷ ۲۱:۲۷
        با سپاش از شما
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3