جمعه ۲ آذر
نگران ، گیج ، مبهوت شعری از رسول رفیقی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۸ مهر ۱۳۹۷ ۲۲:۲۶ شماره ثبت ۶۷۹۰۳
بازدید : ۴۲۰ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب رسول رفیقی
|
سکانس تکراری شکست
در افکار پژمرده ی پلاسیده ام
من،،
مثالی از یک نسل واژگون
که،،
در منجلاب آرزوهای سوخته
زندگی را
به خاک سپرد
با آرمانی سلاخی شده
زیر ساتور خونخواران زمینی
و زمستان
چمبره زده بود
در تمامی فصول
برف می بارید
و خورشید غایب
زجر می کشیدیم
زجه می زدیم
درد قسمتی از ما
و انعطاف پذیر شده
نمی شکستیم
بغض همیشه حوالی گلو
چنگ می زد و پاره می کرد
و خیابان پر از
حجم های سرد و تلخ
نگاه های مشکوک
از پشت نگاتیو چشم ها
دیگری را
متهم می کرد
نگران، گیج، مبهوت
با لبخند های کلنگی
قدم می زدیم
و دیگر امیدی
منعکس نمی شد
کاش
این حقیقت شوم
شبیه یه کابوس
با بیدار شدن
کشته می شد
و ادامه اش را
به خواب های بعدی
می سپرد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زيبا و جالب بود