شکفت اگر در سرشتت ایمان بخر به جان شعله ور بلا را
نمی دهد مرد راه حق هرگز آنی آری هدر بلا را
شکوهمندی به رسم عشّاق اگر نصیبت شود هنیئا
چه داو عشرت روان کنی گر نجسته ای در شرر بلا را؟
بلا بجوی از خودت سفر کن به سوی حق با شعف به رندی
سواره ای یا پیاده هرگز نباش جویا مگر بلا را
حقیقت است این که در شریعت طریقتی دارد ارجمندی
که سالکانش ظفر تلقی کنند در هر نظر بلا را
به شادکامیِ رادمردانه عشق ورزیدنت ببالی
اگر که در عمر خویش جوئی همیشه با زیب و فر بلا را
نمی چشد شهد عشق ورزی پاکبازانه آری آن کس
که خیر عریان نمی کند آفتابی از متن شرّ بلا را
شبیه آئینه ها نظر کن به مُلک هستی که بر نتابی
بجز بدین شیوه، سایه گستر، دمی به هر بوم و بر بلا را
شعور یعنی شعارت از شعر تر طری تر رَجَز بماند
غرور یعنی چو حرّ بده از تهوّرت الحذَر بلا را
نکرده ای اقتدا به زینب گزافه لافیده ای و کوری
بصیرتت کو چون او ببینی خجسته زیبنده تر بلا را
چون او فقط راه عشق را پو، اگر أَبو الفَضْلَت است الگو
که شور مستانه فر تر از او ، نجسته کس در خطر بلا را
ستم ستیز است اگر کسی در جهان فقط اسوه اش حسین است
که بی محابا و بی تعلل خریده با ما حضر بلا را
نظر به دقّت اگر بدوزی، حسین یعنی رشادتی محض
عَلَم به عالَم نکرده چون او کسی شهیدان کربلا را
بسيار زيبا و شورانگيز بود
يا حسين(ع)