پنجشنبه ۶ دی
|
دفاتر شعر مرضیه سادات هاشمی
آخرین اشعار ناب مرضیه سادات هاشمی
|
پدر
ای واژه ی رفعت گرفته
در خیال های خاطرم
چشم هایت عاریتِ تعبیرِ جنون
به صد لیلاوقیس.
مرا تشنگی
مرا عشق
مرا درد
تو را تختی به زیبایی تشت طلا
تو را کجاوه ای به شکوه نی
و شبیخونِ شبانه ی حضورت
بر جان بی رمقم پدر
تمام تو اینجا
مهمان دست های کوچکم ...
باشد...پدر
#مرضیه سادات هاشمی
#رقیه نامه
...
در تب غفلت
خفته گان خفته اند
و هذیان از
صورتشان میریزد.
هر سو آتشی افروخته
غرب_
چنگ شقاوت
با انگشتان نکبت
شرق_
نی غم
بر لب فقر ...
های و هوی شنید
نسیمی وزید
از پشت کوهسار
مردان روییدند
چه کم اما پر
چه زود اما حیف
چون اذرخشی کوتاه
یلدا نور گرفت
مریم سفیدتر شد
ستاره بارید
تا
هنگامه ی هنگامتان رسید.
تا عشق
برگی از شاخه هایتان چید
چشم لاله را برقی سرخ گرفت
خاکی ،روسری جنگ از سر برداشت
دستی تو را
به جمع مهوشیان برد
وقتی رعد امد
چشمان عمو بسته بود
و قلب هایی در قمقمه
یخ زده
وقتی هوا روشن شد
خواهرم افتاب را
در عبور از خانه مان دید
همان ثانیه ای که
باران حسابی باریده بود.
رنگ تردید از دل من هزار بار رفت
دستان مادرم
گرد پنجره ها راگرفت
غم در لحن پدر
شاد بود.
فصل داغِ عجیبی بود
آیه ها
نور میدادند
ودرد
همچنان گرم صیقل دادن من بود
پایت بریده شد
تا احساس های حَلَبی
پایشان از حَلَب بریده شد....
سیرهای کوهی
دلشان برای کوهپایه ای ها میسوخت
بی آنکه از دستانشان
کمی سخاوت بریزد
از زبانهایشان
ترحم می ریخت:
«چرا کنگرها
تقسیم نمیشود.»
مرضیه سادات هاشمی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.