الفآغاز و ارکان سخن بود و ب بایسته درد و محن بود
ز حرف پ پلیدی ها تو دیدی ز نامردم گسستی هر امیدی
به حرف ت توان از بازویت رفت زضربتهای دون رنگ از رویت رفت
به حرف ث ثنای حق نمودی کتاب غصه را شه بیت بودی
برای ج جراحت کرد این دل ز دیدار علی در بند قاتل
به چ چاره ربود از دست مولا همان تیغی که زد بر دست زهرا
به ح حال علی در التهاب است که زهرا فکر تابوت و تراب است
به خ خائن به راه و رسم گشتند علی فریاد زد پشتم شکستند
به دال دین دری تازه گشودند دفاع از آن بدین مسلک نمودند
به ذال ذر که وصفش را نمودند ز پیمان نامه اصلش را ربودند
به ر راه رهایی این چنین گشت فدک غصب از امیرالمومنین گشت
به ز زعم درست این بود و هستی که آتش زد به در آتش پرستی
به ژ ژولیده موی زینب او و آن ژاله که آمد تا لب او
به س سادات سر زانو نشینید که آخر بارشد، بانو ببینید
به ش شرمنده حیدر زین اعانت که دستِ احمد آمد بر امانت
به ص صرف قیام نور گشتی بهای ثبت دین با شور گشتی
به ض ضایع شدی ترفند دشمن چو نفرین کرد زهرا، وای برمن
به طا طاغوت، قلبش را شکستند به یاد باب، دختر را بخستند
به ظا ظالم به چشم کور آمد و سایه بر شکست نور آمد
و حرف عین باید از نبی نقل علی عشق و علی حلم و علی عقل
به حرف غ غم و اندیشه داری به یاد کربلا خود سوگواری
به حرف ف فتن بر دل گرفتند و سنگ قبر بابم گِل گرفتند
به حرف ق قساوت ها نمودند به حکم خود خلافت ها نمودند
به حرف ک کدورت منجلی شد اهانت ها به مولایم علی شد
به حرف گ گلایه کن تو زهرا زد ست اهرمن، نزد معلّی
به حرف ل لئامت پیش رفته نشسته در ثقیفه عهد بسته
به حرف م مرا از غم رهانید کنارم لحظه ای زینب نشانید
به حرف ن نوای آه و شین است گمانم نغمه ی، مادر حسین، است
به حرف و ورای آن اذیت بحال امتان کردی وصیت
به حرف ها هوس پرواز داری به باب خود هزاران راز داری
به یای یا علی، یار علی بود و تنها غم خور زار علی بود
خدایا این الفبای سعادت قبولم کن تو بر رسم عبادت