سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        دانا

        شعری از

        محمدرضاذکاوتمند

        از دفتر قصه دل نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۰۳:۱۳ شماره ثبت ۶۵۲۵۴
          بازدید : ۵۱۷   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدرضاذکاوتمند
        آخرین اشعار ناب محمدرضاذکاوتمند

        دانا
        درطریق انجمن دانا ادیب خوش نظر
        گفت با من کیف حالک گفتمش خوبم پدر
        گفتمش چونی کجایی کشید آه از نهاد
        گفت دارم کاسه دل راپر ازخون جگر
        از بده کاری طلب کاری رسیده وقت آن
        هستی ام گیرند و سازندم بخواری دربه در
        گوچه راهی پیش گیرم تا نیفتادم به چاه 
        گوپس از مرگم چه خاکی ریزدم بر سر پسر
        بارها دل آورد راز نهانم بر زبان
        بارها جان گوید از تطویل حالم م
        ختصر 
        چند از بینوایی کن نوایی همچو نی 
        تا به کی در نای داری سر نی را مستتر
        چنگ بگشا دربرچنگی که درچنگال غم 
        چنگل چنگی ز چنگ چنگ گردد باخبر
        من که عمری یک سرافراز ز پا افتاده ام
        گوهری باید که داند گوهر هستم یاحجر
        شاعران استاد دانشگاه روحنداز چه روی
        خوانشان ازخون دل گسترده دارد ماحضر
        درنواکن از نیم نایی که شاید از دمی 
        نی زشکر کام یابد نی زگفتار شکر
        این بگفت ولعلش از گوهرفشانی شد شبه 
        یعنی افسرد ومرا برنوش جان زد بیشتر
        اف براین دنیا که با هر انقلاب واتفاق 
        روزدانا را نماید هردم از شب تیره تر
        اف براین دنیا که دانا را به جرم عقل وفهم 
        یادهد ویرانه منزل یا در آبادی خطر
        اف براین دنیا که هرکس شد سرافرازش به تخت 
        سخت هردانا در آمد بخت هر کوته نظر
        اف بر این دنیا که هر جا پانهد فرزانه ای 
        عاقبت مجنون شود از گفتگوی بی ثمر
        اف براین دنیا که بااین سازوبرگ وآب وتاب 
        حاصلی ازکشت خیرش بر نخیزد غیر شر
        ای دنی دنیای دون پرورنیی گرحیله باز 
        روبهان را ازچه داری در لباس شیر نر
        تابه کی درانزواخواهی ادیبان سترگ
        چندافروزی پی نابودی ایشان شرر
        کیست تا زخم روان را بی سخن مرهم نهد
        کیست تا درد درون را آورد دارو ببر
        درجهان دارا اگر دارای جام جم بود
        1. از چه مرآت سکندر را دهد برکوزه گر
        درجهان گرحشمت الهی سلیمانی کند 
        بر ادیبان آصفی شاید نه بر هر بد گوهر 
        یک جهان ناگفته دارد این ذکاوت باسپهر
        ترسم آخر ناتمام افتد سر دارش گذز
        درطریق انجمن دانا ادیب خوش نظر
        گفت با من کیف حالک گفتمش خوبم پدر
        گفتمش چونی کجایی کشید آه از نهاد
        گفت دارم کاسه دل راپر ازخون جگر
        از بده کاری طلب کاری رسیده وقت آن
        هستی ام گیرند و سازندم بخواری دربه در
        گوچه راهی پیش گیرم تا نیفتادم به چاه 
        گوپس از مرگم چه خاکی ریزدم بر سر پسر
        بارها دل آورد راز نهانم بر زبان
        بارها جان گوید از تطویل حالم مختصر 
        چند از بینوایی کن نوایی همچو نی 
        تا به کی در نای داری سر نی را مستتر
        چنگ بگشا دربرچنگی که درچنگال غم 
        چنگل چنگی ز چنگ چنگ گردد باخبر
        من که عمری یک سرافراز ز پا افتاده ام
        گوهری باید که داند گوهر هستم یاحجر
        شاعران استاد دانشگاه روحنداز چه روی
        خوانشان ازخون دل گسترده دارد ماحضر
        درنواکن از نیم نایی که شاید از دمی 
        نی زشکر کام یابد نی زگفتار شکر
        این بگفت ولعلش از گوهرفشانی شد شبه 
        یعنی افسرد ومرا برنوش جان زد بیشتر
        اف براین دنیا که با هر انقلاب واتفاق 
        روزدانا را نماید هردم از شب تیره تر
        اف براین دنیا که دانا را به جرم عقل وفهم 
        یادهد ویرانه منزل یا در آبادی خطر
        اف براین دنیا که هرکس شد سرافرازش به تخت 
        سخت هردانا در آمد بخت هر کوته نظر
        اف بر این دنیا که هر جا پانهد فرزانه ای 
        عاقبت مجنون شود از گفتگوی بی ثمر
        اف براین دنیا که بااین سازوبرگ وآب وتاب 
        حاصلی ازکشت خیرش بر نخیزد غیر شر
        ای دنی دنیای دون پرورنیی گرحیله باز 
        روبهان را ازچه داری در لباس شیر نر
        تابه کی درانزواخواهی ادیبان سترگ
        چندافروزی پی نابودی ایشان شرر
        کیست تا زخم روان را بی سخن مرهم نهد
        کیست تا درد درون را آورد دارو ببر
        درجهان دارا اگر دارای جام جم بود
        از چه مرآت سکندر را دهد برکوزه گر
        درجهان گرحشمت الهی سلیمانی کند 
        بر ادیبان آصفی شاید نه بر هر بد گوهر 
        یک جهان ناگفته دارد این #ذکاوت باسپهر
        ترسم آخر ناتمام افتد سردارش گذر
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۶:۵۲
        خندانک
        خندانک خندانک
        درود خندانک
        بسیارزیباست خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمدرضاذکاوتمند
        محمدرضاذکاوتمند
        شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۰:۱۳
        درود بر شما
        سپاس
        🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۳:۱۸
        درود گرامی
        حکیمانه و زیباست
        جسارتا ابیات تکراری دارد
        ظاهرا اشتباهی صورت گرفته خندانک خندانک خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۲:۵۰
        زیباست
        درود خندانک خندانک خندانک
        غلامعلی همایونی (شمیم)
        شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۸:۴۵
        سلام و ارادت
        خداقوت و دستمریزاد
        زیبا و دلنشین سروده‌اید
        عزت زیاد
        ⚘⚘⚘
        شادی بلکامه
        شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۹:۵۳
        سلام و ورود استاد گرانقدر
        بسیار زیبا و عارفانه سرودید
        قلمتان الماس نشان
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5