يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر محمود قائمی زاده (ربیعا)
آخرین اشعار ناب محمود قائمی زاده (ربیعا)
|
میوزد بادی و آرام
میزند شانه به گیسوی پریزاد ستبر
ریشه در خاک چو من،
سالها او به همین منزل یک متری تنگ
دل خود خوش کردست
پایبند است به دستی که نشا کردش و لیک
ریشه ها هست همه سوی روان
ریشه در فکر زمین
سر در آغوش هوا
و تنش دفتر کاهی پر از خاطره ها
میوزد بادی و آرام آرام
میزند شانه به گیسوی من و کودکی ام
میوزد بادی و آرام مرا میبردم
من در آغوش زمان
اشک از چشم روان
اینچنین است مرا شوق وصال
کودکی همچو بخارا و منش رودکی ام!
آری ای یار به یاد آر
سیل آمال که آلام شدست
و تورا سیب وصال
بر سر شاخه عمر
باز همچون طمعی خام شدست
تو نچیدی سیبی
باد ایام وزید
سیب بر شاخه و تو
ریشه در خاک درختی پر سیب
آری ای یار
به یاد آر
به یاد آر زمانی که امیری بودی!
و تو را خنجر و شمشیر و کمان
همه از چوبی خشک!
شهرها فتح نمودی به همان.
فاتح شهر پر از دیو و ددان
چه بروز تو گذشت
کاینچنین دور شدی
چو خدنگی که به تیزی
جهد از قوس کمان
چه گذشتت آخر؟
|
|
نقدها و نظرات
|
بسیار ممنون از لطف شما. باعث افتخار است | |
|
ممنون جناب استکی عزیز. باعث افتخار است | |
|
ممنون جناب پارکی بزرگوار بدون شک نظرات شما بزرگواران چراغ راه خواهد بود | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سروده ای زیباست با زمینه یا بهتراست بگویم پس زمینه ای نوستالوژی
(و تنش دفتر کاهی پر از خاطره ها)