نوای کرشمه
وقتی شعر
همسایه ی دیوار به دیوار من شد
دف چنگی به دلم انداخت و
تنبورها و ربابها پریشان شدند .
غرش ترومپت سینه ی سنتورم را شکافت
و من دیدم که تاجران جنسیت
با نوای کرشمه ی مخنثان و مادیان
پرده های بکارت را برای اجاره
به دول عربی می برند .
ای تازیانه عریان !!!
تو بهترین رقاصه ای هستی که
در پشت کپرها و کومه ها
پنهانی ارضاء می شود .
شب از نیمه گذشته است
و من و نی در عمق آئینه
سیگار پشت سیگار . . . .
به عزلت دیرینه ام نشسته ایم .
شعر گاهی مرا شلاق می زند .
شعر گاهی مرا تعزیز می کند .
شعر تا کنون مرا به قعر قونیه
و عمیق ترین و دورترین
کشمیرها و لاهورهای جهان برده است .
خود صبا شعر را بدون واسطه از دست
الهام خانم می گیرد و بدون سانسور
برایم می آورد .
شعر سایبانی است که
در زیر آن دمی را می گذرانم
و از جرز آن
آفتاب را لمس می کنم .
نمیدانم ساعت چند است
میگویند ساعتها جلو رفته
از موقعی که عقربه های ساعتم
در هر ثانیه هزاران بار مرا میگزیدند
لحظه ای نمیگذرد
و من به خاطر التیام زخمهایم
گردنم را در پیش
اغیار خم می کنم .
آیا روزی را که در وجودت
شقایق سوخت را به یاد داری ؟
من از همان تیره ام .
باقر رمزی باصر
سال نو مبارک