سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 دی 1403
  • سالروز تشكيل نهضت سوادآموزي به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
  • شهادت آيت الله حسين غفاري به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1353 هـ ش
27 جمادى الثانية 1446
    Friday 27 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      جمعه ۷ دی

      رنج قلم

      شعری از

      علیرضا امیرخیزی

      از دفتر عشق موهوم نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۱ ۱۶:۲۴ شماره ثبت ۶۲۳۹
        بازدید : ۱۱۴۸   |    نظرات : ۱۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      درگیر شدم با قلم و نالیدم ...

      " اینجا* ....

      همه عاشقانه را دوست دارند !

      مدح نگه یار ، زمن می خواهند !! "

      اما قلمم ...

      ز دست من جَست و خروشید به من!

      «‌ من نتوانم چنین به خود در شِکنی !!

      من نتوانم !

      زیرا دلِ من غوطه ورِ ماتم درد ...

      و تمام هَوَسم سوی هزاران سوگند !

      به صلاحیت یک خواب ندارم باور !

      به عبودیت صد وَهم  نیارست این سر!

      نه !

      نه به اندوه نگاهی که زچشمی بچکد...

      نه به خاموشی یک ایده به زندان علیل فکرت !

      نه به پیوند نهان دِلَت و این شب تار !

      نه به نالیدن یک شمع به بزم سوگت !

      ذهنِ من ، رویایم ....

      رنج هزار نقش نهان از درد انسان است !

      رنج یک  فاجعه ی در تکوین !

      رنج یک خنجر و حَملَش که به پشتت  داری!

      رنج خونابه که از خاطره ی چشم قلم می لغزد!

      رنج او ، رنج تو و رنج نهان حسرت !

      رنج جاوید قلم !

      رنج یک زندگی بی حاصل ...

      مثل یک دود سیاهی که به تباهی برود !

      وَهم دردی که تو را شاد کند !

      وَهم عشقی که تو را خواب کند !

      وَهم بی حاصلی یک بودن ....

      زیستن در مرداب ...

      زندگی  چونان مرگ !!»

      ***

      ناگهان...

      چیزی در من ترکید

      تا به خود درنِگَرم ...

      آینه سوخت ز دیدار وجود دل من !

      و من شاعرِ عاشق اینک 

      مانده درحیرت و بهت

      که  کجا آویزم ...

      یک دل زخم و پریشان زهزاران افسوس ؟؟

      یک دل بیگانه با یک جان !

      قلم رامم عصیان کرده !

      رگ نا آرامم شوریده !

      چشمم از نرگس زیبای نگارم سرتافت !

      و منِ داخل من ....

       سوی خدایان بگریخت !

      وه که جسمم خالی گشت از روح !

      و من اینک تنها ...

      میکِشم این تن خود روی زمین .

      تا کجا ....

      باز به خود جمع شوم !؟؟

      1390/9/28

      ==============

      *  این واژه " اینجا " را میتوان در هر جایی ، از یک چهار دیواری تا تمامیت  

       کره زمین ، و حتی هر جایی در دنیای مجازی نیز تعمیم داد و محصور به مکانی

      خاص نیست ! پس لطفا از هر گونه سوء برداشتی مرا برائت دهید !

      =====================================

      من این سروده ناقابل را به استاد گرانقدرم ، شاعر عزیزی تقدیم میکنم که بسیار زیبا

      از درد میسراید . تقدیم میکنم به استاد کریم لقمانی عزیز. 

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2