درگیر شدم با قلم و نالیدم ...
" اینجا* ....
همه عاشقانه را دوست دارند !
مدح نگه یار ، زمن می خواهند !! "
اما قلمم ...
ز دست من جَست و خروشید به من!
« من نتوانم چنین به خود در شِکنی !!
من نتوانم !
زیرا دلِ من غوطه ورِ ماتم درد ...
و تمام هَوَسم سوی هزاران سوگند !
به صلاحیت یک خواب ندارم باور !
به عبودیت صد وَهم نیارست این سر!
نه !
نه به اندوه نگاهی که زچشمی بچکد...
نه به خاموشی یک ایده به زندان علیل فکرت !
نه به پیوند نهان دِلَت و این شب تار !
نه به نالیدن یک شمع به بزم سوگت !
ذهنِ من ، رویایم ....
رنج هزار نقش نهان از درد انسان است !
رنج یک فاجعه ی در تکوین !
رنج یک خنجر و حَملَش که به پشتت داری!
رنج خونابه که از خاطره ی چشم قلم می لغزد!
رنج او ، رنج تو و رنج نهان حسرت !
رنج جاوید قلم !
رنج یک زندگی بی حاصل ...
مثل یک دود سیاهی که به تباهی برود !
وَهم دردی که تو را شاد کند !
وَهم عشقی که تو را خواب کند !
وَهم بی حاصلی یک بودن ....
زیستن در مرداب ...
زندگی چونان مرگ !!»
***
ناگهان...
چیزی در من ترکید
تا به خود درنِگَرم ...
آینه سوخت ز دیدار وجود دل من !
و من شاعرِ عاشق اینک
مانده درحیرت و بهت
که کجا آویزم ...
یک دل زخم و پریشان زهزاران افسوس ؟؟
یک دل بیگانه با یک جان !
قلم رامم عصیان کرده !
رگ نا آرامم شوریده !
چشمم از نرگس زیبای نگارم سرتافت !
و منِ داخل من ....
سوی خدایان بگریخت !
وه که جسمم خالی گشت از روح !
و من اینک تنها ...
میکِشم این تن خود روی زمین .
تا کجا ....
باز به خود جمع شوم !؟؟
1390/9/28
==============
* این واژه " اینجا " را میتوان در هر جایی ، از یک چهار دیواری تا تمامیت
کره زمین ، و حتی هر جایی در دنیای مجازی نیز تعمیم داد و محصور به مکانی
خاص نیست ! پس لطفا از هر گونه سوء برداشتی مرا برائت دهید !
=====================================
من این سروده ناقابل را به استاد گرانقدرم ، شاعر عزیزی تقدیم میکنم که بسیار زیبا
از درد میسراید . تقدیم میکنم به استاد کریم لقمانی عزیز.