يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مهدي ازوج (هومن )
آخرین اشعار ناب مهدي ازوج (هومن )
|
سنجاقك پير عاشق دريا بود ، در بركه گندابه شب تنها بود
خوش چهره نبود مثل يك پروانه ، داراي سلوك و سيرتي زيبا بود
هرگاه كه مي نشست پهلوي گلي ، آن گل به تمسخر سر خود كج مي كرد
هر لحظه كه شاد آب را مي رقصاند ، آن بركه پر غرور هم لج مي كرد
يك روز كه عابري گذشت از بركه ، خورجين گلي به ناكجايي مي برد
خورجين گلش در تب و تاب اين راه ،آرام تكان تكاني مي خورد
ناگاه يكي شقايق خونين رو ، از داخل خورجين به زمين خورد و شكست
غم بر دل و ديده همان سنجاقك ، از ديدن اين حادثه سرخ نشست
با ديدن اين صحنه تمام گلها ، از خنده رخ سرخ عيان مي كردند
غاز و وزغ و بركه ز هجو و طعنه ، با لوده گري باز دهان مي كردند
سنجاقك تنها به دو چشم گريان گفتا كه كمرشكسته اي اي گل من
گفتش كه اميد دارم و عشق و وفا ، ترسم نبود ز مردن اين سر و تن
گفتا كه منم در اين سرا تنهايم ، آشفته رخم زشتم و نا زيبايم
گفتش كه تو دريا دلي و خوش سيرت ، من نيز مسافر دل دريايم
سنجاقك خسته گفت دريا و دلم ؟ ، چنديست كه من عاشق دريا هستم
يك عمر ميان من و دريا فرق است افسوس كه ره بريده پا و دستم
گفتش كه تو زيبايي والا داري ، دريايي خود بين كه تماشا داري
از بين همه جانوران بركه ، در سيرت خود تو روح دريا داري
چون بر تن بشكسته من گرياني ، خوش بوسه زني بر اين تن خسته من
در دشت به گل بوسه زدن نيست هنر ، پهلوي شكسته گلي بوسه بزن
اندك قدمي ز عمر من باقي نيست ، خوش باد كه در كنارت گذرد
صد طعنه از اين گل رخكان بي دل ، از فيض حضور گل تو سر بزند
صد بوسه بزن بر اين كمر چون كمرم ، از ناكسي زمانه ها سخت شكست
از بركه گنداب دلي كه پرورد ، اين جانوران خوش رخ سيرت پست
اين درد كه نيست درد آنجا باشد ، از خنده اين جانوران قلب شكست
صد بوسه بزن بر تن من كه دق كنند ، اين جانوران زنده كش مرده پرست
سنجاقك پير ، خسته اما آرام ، پهلوي گل كمر شكسته جان داد
هومن تو ببين كه روح دريايي خويش در راه هدف شكسته دل آسان داد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.