سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
چشمتان بادا برای خوب دیدن، پُرسو
حسّتان بادا به شعرِ ناببودن، دلجو
.
نوبهار و، بوی نارنجو، فضایی عالی
شور و شوقو، وجد و حالیو، هوایی عالی
.
اوّلِ اردیبهشتستو، گلستانو، گل
اوجِ سرسبزیِ بستانو، صدای بلبل
.
بوستانو، هم گلستانست، بیحد، زیبا
همچنان آوازهی سعدی و شعری شیوا
.
روزِ سعدیِ شهیر و، روزِ نثری؛ چون قو
«بر شما بادا مبارک»؛ بر جهانی، نیکو
.
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
🌺🌺🌺
درود همراهان همواره ناب!
به مناسبت اوّل اردیبهشت؛ روز بزرگداشت سعدی و روز نثر پارسی، مطلبی از دیباچهی گلستان سعدی پیرامون چگونگی نگارش این کتاب پربار، آورده میشود:
... به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرجکنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت بَرد آرمیده بود و ایام دولت وَرد رسیده.
پیراهن برگ، بر درختان
چون جامهی عید نیکبختان
اوّل اردیبهشتماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قُضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لَآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
🌹🌹🌹
شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد، موضعی خوش و خرّم و درختان درهم. گفتی که خردهی مینا بر خاکش ریخته و عِقد ثریّا از تارکش آویخته.
روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال
دَوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
آن پر از لالههای رنگارنگ
وین پر از میوههای گوناگون
باد در سایهی درختانش
گسترانیده فرش بوقلمون
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد، دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضَیْمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده؛ گفتم: گل بستان را چنان که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند: هر چه نپاید دلبستگی را نشاید. گفتا: طریق چیست؟ گفتم: برای نُزهت ناظران و فُسحت حاضران، کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان، عَیش ربیعش را به طَیش خریف مبدل نکند.
به چه کار آیدت ز گل طبقی؟
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شَش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
حالی که من این بگفتم، دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که اَلْکریمُ إِذا وَعَدَ وَفا.
فصلی در همان روز، اتفاق بَیاض افتاد، در حسن معاشرت و آداب محاورت؛ در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید؛ فیالجمله، هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.
(سعدی، دیباچهی گلستان.)

در پایان، باز میگویم:ت
روزِ سعدیِ بزرگو، روزِ نثرِ پارسی
بر دلِ اهلِ ادب، بادا نفسزا و، نکو
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)

اشتراک در این پست از سایت ادبی. شعر ناب:
https://sherenab.com/blog/15574/%D8%A7%D9%88%D9%91%D9%84-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%E2%80%8C%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84%DB%8