سلام و عرض ادبی بر آمده از عمق جان..خدمت زیره ی کرمانیِ تهرانیِ کورد(ماشالله عجب پروپیمون)
اول که طبق رسم معهود قرار بود تشکر کنم و ایندفعه خیلی تشکر میکنم..خیلی خیلی
که ایندفعه علاوه بر واکاوی جزئی مطلب را به کلی از سر گذراندید سیناجان.و حسابی قلم چرخاندید.و دیگر اینکه خوشحال میشوم که نقد ها از این به بعد تند تر باشند(فشم قبوله
)
چرا که نقد باید کاستی های یک اثر را هم به خوبی به تصویر بکشد تا نویسنده حساب غرگی باز نکند.
...
فراز بندی کردن تان را خیلی دوست داشتم،شدیدا از این بابت سپاس گزارم.
...
درباره ی بند نخست عرض کنم که چون خودم خیلی چای دوست دارم(و معتقدم جنگ جهانی بعد بین طرفداران چای و قهوه است) سعی دارم حتی در خاطره گفتن ها هم این کار را انجام دهم..اگر یادتان باشد آن رمانی که تابستان قرار بود بخوانید و نظرتان را بگویید(ملنگ) که حتما به علت کثرت در صفحات هنورز تمام نشده
هم همین شیوه بود و چای بازی راه افتاده بود.(که باید کمی این اسلوب را عوض کنم)
درباره ی کاربرد زبان قدیمی واژه دمی باشما موافقم،وقتی این کلمه را گذاشتم گفتم اولین حرفی که دوستان بگویند همین خواهد بو.ولی بعضی وقت ها آدم مجبور میشود به جاده خاکی بزند..(که البته سعی میکنم قوافی را عوض کنم)
در مورد بی درد هم به جهت آنکه مثل خودتان به مرگ مولف معتقدم موافقم. چشم بازهم سعی در تغییر قوافی در نسخه نهایی خواهم داشت
اما گفتمت...واژه ی قدیمی نیست،همین الانش خودمان همینجا داریم استفاده میکنیم(در لهجه خودمان) یکجواریی باید ردی از خراسانی بودن را همه جا بگذاریم،سبک خراسانی (که البته بنده خیلی کم ویژگی هایش را رعایت میکنم) طالب همین اتفاقات است،به هر حال تنه ی م.امید به تنه ماهم خورده
از اینکه پرچانگی کردم عذر خواهم.(آب و گلم را پرحرف سرشتند)
به بزرگواری ببخشایید
بازهم ممنونم دوست عزیزم
بسیار زیبا و غمگین بود
عیدتان مبارک