پنجشنبه ۶ دی
ایمان بده شعری از سعید مطوری
از دفتر گلشن نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۰:۳۰ شماره ثبت ۵۸۹۴۹
بازدید : ۵۱۶ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب سعید مطوری
|
عالمی گرد تو می آید ولی من پای تو
تا شبی عشق تو جویم توی جای جای تو
با می و مستی علاج درد بی درمان کنم
خواهشی دارم ز تو امن یجیب مهمان کنم
یا منی اسمش دوا با من همیشه بر زبان
شاهدی دارم همان قصه بود ، فصل خزان
آمدم، با جسم و جان با این زبان شکوه کنم
پاسی از شب آمدم یادی ز این غصه کنم
خالقی باش خلق را اینگونه بی درمان مکن
صالحی یا مصلحی این مصلحت پنهان مکن
کافری بودن شده مسلک، عزیز این و آن
جای شیطان محکم و بوده فریبش در میان
تا به کی باشد جهنم شاهد این ازدحام
سایه ی جهل گستراند بر تمام روز و شام
مار افعی ،نیش عقرب ، بر تن خلق میزند
گاه میمیرد ز افعی ،گاه ز درد جان می کند
یا ولی ، گر سروری ، آتش به این ایمان مکن
تا عزیز هستی به دل این خانه را ویران مکن
عامری امرت به جان اما خدا خوارم مکن
شافعی، مطلق تویی از خود تو بیزارم مکن
کافری در دین و جانم بی قراری می کند
بازی خوب و بدش اعلام خواری می کند
ای خدای من بگیر شک مرا درمان بده
خوار و گمراهم عزیز، سوی دلم ایمان بده
سعیدمطوری/مهرگان
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موثر و زیباست